21/4/1390
مادربزرگ و خانم بزرگ چادر چاقچور کرده بودند همسرم پرسید به سلامتی کجا ؟ وقت حج که نیست ؟ خانم بزرگ گفت : می رویم فتح الفتوح کنیم . پدرم گفت : باشگاه فتح می روید ؟ مادرجان گفتم ورزش را بی خیال شوید نشدید لااقل در انتخاب تیم تان دقت کنید . این روزها عین آب خوردن تیمتان را منتقل می کنند شهرستان آن وقت . . . مادربزرگ گفت : چرا پرت و پلا می گویی ؟ چمدان سفر است ها . می رویم بحرین را از دست کفار نجات دهیم . مادرم گفت : بالاغیرتا از خر شیطان پیاده شوید . تازگی تا اسم شیطان می آوریم جن بو داده هندی ظاهر می شود . این بار هم یکهو ظاهر شد و گفت : همین که ازش پیاده نه کرتاهه چوب لای چرخ دولت کرتاهه ! بی ناموس . خانم بزرگ گفت : بی ناموس تویی که یک معلم زبان نمی گیری مثل بچه آدم حرف بزنی ببینیم چه می گویی . برادرم گفت : با این بدبخت چه کار دارید ؟ من هم دیگر نمی خواهم بروم کلاس زبان . پدرم دستش را زد به کمرش و گفت : آفرین آفرین غلط های زیادی . چرا چنین غلطی می خواهی بکنی ؟ برادرم گفت : انگار اخبار را نمی خوانید . نشنیدید معلم زبان این اسفندیار کابینه را گرفته اند ؟ دوست دارید من را هم به جرم بی ناموسی بازداشت کنند ؟ جن بو داده تکرار کرد ناموس کرتاهه ناموس مهم کرتاهه . همسرم گفت : حالا چطور می خواهید بروید بحرین ؟ با کدام پرواز و پول ؟ خانم بزرگ گفت : یارانه که می گیریم . گفتم : شما با این پول یارانه تان بهتر است تیم محبوبتان ر ا بخرید و امتیازش را بگذارید تو گاوصندوق که یکهو آلاخون والاخون نشوید تیمتان را ببرند اهواز . برادرم گفت : گفتید اهواز یادم افتاد شهردار این شهر گفته به چین پیشنهاد داده سردیس شهدا را بسازد . پدربزرگ چینی گفت : ژانگ اکبر تسه تانگ یعنی تکبیر . حالا خود شهید چینی را هم می توانیم در سه درجه آ بی سی صادر کنیم . خانم بزرگ گفت : لاالاالله . . . شیطانه می گوید . . . جن بو داده هندی پرید وسط حرفش که : شیطان کرتاهه ؟ شما شیطان چینی ندارید ؟ برادرم گفت : از اون شیطون هاش چند تایی هم به ما خیرات بدهید . پسرخاله ام گفت : اتفاقا مفتی مصر گوشتش را هم حلال کرده ؟ می توانیم آی بلومبونیم . یکی هم برای من از این . . . پدرم گفت : شما مردی . . . تفکیک جنسیتی نشده ای که . خوردن گوشتش برای شما کراهت دارد . خانم بزرگ گفت : به حرف این ها گوش کنی دویست سال دیگر هم نمی رسیم بحرین . همسرم گفت : اصلا می دانید قیمت بلیط پروازها اضافه شده تازگی ؟ مادر بزرگ گفت : جدا ؟ قیمت هتل چی ؟ اتاق دوتخته ؟ پدربزرگ چینی گفت : مانگ سه یونگ یعنی خودم تخت دونفره چینی می آورم . تاشو . باحال . نایس . . . جن بوداده دست پدربزرگ چینی را گرفت برد توی اتاق و گفت : جیگر کرتاهه تو مال اسفندیارت کرتاهه . خانم بزرگ را باید می دیدید . به جن بو داده به چشم صفرهایی نگاه می کرد که قرار است از جلوی پول ملی حذف شوند . ما هم صم بکم . می دانیم با این شرایط باید بگردیم دنبال شرایطی برای ماندن در خانه . صدای پدربزرگ چینی را از اتاق می شنوم که انگار فکر مرا خوانده : ماتونگ سین سانگ . یعنی شرایط چینی هم داریم مثل دسته گل . و صدای جن بوداده هندی که می گفت : شما خودت گل کرتاهه . عزیز کرتاهه
مادربزرگ و خانم بزرگ چادر چاقچور کرده بودند همسرم پرسید به سلامتی کجا ؟ وقت حج که نیست ؟ خانم بزرگ گفت : می رویم فتح الفتوح کنیم . پدرم گفت : باشگاه فتح می روید ؟ مادرجان گفتم ورزش را بی خیال شوید نشدید لااقل در انتخاب تیم تان دقت کنید . این روزها عین آب خوردن تیمتان را منتقل می کنند شهرستان آن وقت . . . مادربزرگ گفت : چرا پرت و پلا می گویی ؟ چمدان سفر است ها . می رویم بحرین را از دست کفار نجات دهیم . مادرم گفت : بالاغیرتا از خر شیطان پیاده شوید . تازگی تا اسم شیطان می آوریم جن بو داده هندی ظاهر می شود . این بار هم یکهو ظاهر شد و گفت : همین که ازش پیاده نه کرتاهه چوب لای چرخ دولت کرتاهه ! بی ناموس . خانم بزرگ گفت : بی ناموس تویی که یک معلم زبان نمی گیری مثل بچه آدم حرف بزنی ببینیم چه می گویی . برادرم گفت : با این بدبخت چه کار دارید ؟ من هم دیگر نمی خواهم بروم کلاس زبان . پدرم دستش را زد به کمرش و گفت : آفرین آفرین غلط های زیادی . چرا چنین غلطی می خواهی بکنی ؟ برادرم گفت : انگار اخبار را نمی خوانید . نشنیدید معلم زبان این اسفندیار کابینه را گرفته اند ؟ دوست دارید من را هم به جرم بی ناموسی بازداشت کنند ؟ جن بو داده تکرار کرد ناموس کرتاهه ناموس مهم کرتاهه . همسرم گفت : حالا چطور می خواهید بروید بحرین ؟ با کدام پرواز و پول ؟ خانم بزرگ گفت : یارانه که می گیریم . گفتم : شما با این پول یارانه تان بهتر است تیم محبوبتان ر ا بخرید و امتیازش را بگذارید تو گاوصندوق که یکهو آلاخون والاخون نشوید تیمتان را ببرند اهواز . برادرم گفت : گفتید اهواز یادم افتاد شهردار این شهر گفته به چین پیشنهاد داده سردیس شهدا را بسازد . پدربزرگ چینی گفت : ژانگ اکبر تسه تانگ یعنی تکبیر . حالا خود شهید چینی را هم می توانیم در سه درجه آ بی سی صادر کنیم . خانم بزرگ گفت : لاالاالله . . . شیطانه می گوید . . . جن بو داده هندی پرید وسط حرفش که : شیطان کرتاهه ؟ شما شیطان چینی ندارید ؟ برادرم گفت : از اون شیطون هاش چند تایی هم به ما خیرات بدهید . پسرخاله ام گفت : اتفاقا مفتی مصر گوشتش را هم حلال کرده ؟ می توانیم آی بلومبونیم . یکی هم برای من از این . . . پدرم گفت : شما مردی . . . تفکیک جنسیتی نشده ای که . خوردن گوشتش برای شما کراهت دارد . خانم بزرگ گفت : به حرف این ها گوش کنی دویست سال دیگر هم نمی رسیم بحرین . همسرم گفت : اصلا می دانید قیمت بلیط پروازها اضافه شده تازگی ؟ مادر بزرگ گفت : جدا ؟ قیمت هتل چی ؟ اتاق دوتخته ؟ پدربزرگ چینی گفت : مانگ سه یونگ یعنی خودم تخت دونفره چینی می آورم . تاشو . باحال . نایس . . . جن بوداده دست پدربزرگ چینی را گرفت برد توی اتاق و گفت : جیگر کرتاهه تو مال اسفندیارت کرتاهه . خانم بزرگ را باید می دیدید . به جن بو داده به چشم صفرهایی نگاه می کرد که قرار است از جلوی پول ملی حذف شوند . ما هم صم بکم . می دانیم با این شرایط باید بگردیم دنبال شرایطی برای ماندن در خانه . صدای پدربزرگ چینی را از اتاق می شنوم که انگار فکر مرا خوانده : ماتونگ سین سانگ . یعنی شرایط چینی هم داریم مثل دسته گل . و صدای جن بوداده هندی که می گفت : شما خودت گل کرتاهه . عزیز کرتاهه
۱ نظر:
merci khoob kertahe
ارسال یک نظر