۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

خلیجی که هرگز عربی نمی رقصد - در روزنامه بهار هشتم اسفندماه هشتاد و هشت چاپ شد













پدربزرگ چینی گفت : مینگ تاسویی سیچون یعنی این خلیج عر . . . عمه خانم گفت : عمه جان یک نگاه به بیرون بیانداز ببین این زبان بسته چه می خواهد صدای عرعرش گوش فلک را کر کرد . همسرم گفت : صدا از بیرون نبود که . صدای روح رییس علی دلواری گفت : خصم خانگی ست . ببرید زبانش را . مادربزرگ رو به پدربزرگ چینی گفت : این حرف ها چیست می زنی شما ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژانگ تاتسو سینچومی یعنی چطور شما وقتی رییس دولتتان گفت هدف بعدی آمریکا هند و چین است نه ایران ، موضع گیری نکردید ؟ چرا تقبیح نکردید این فکر یانکی ها را . برادرم گفت : آی یعنی می شود یک روز این شانگهای . . . پدرم پرید وسط دعوا و گفت : دولت ما انگار سیستم اطلاعاتی اش خیلی قوی ست . آن از دستگیری ریگی این از اطلاع داشتن از نقشه راه حملات آمریکا . گفتم : تازه خبر ندارید احمدی نژاد گفته ظن قوی دارم غربی ها حاضرند به ما بمب اتم بدهند پدربزرگ چینی ناگهان خانه را گذاشت روی سرش . سرتاپا سیاه پوش شد و پارچه های سیاه آویزان کرد به در و دیوار و به سبک خودشان عود روشن کرد و هی مویه کشید و گفت : ژووو ژوووو یعنی هیهات هیهات . . . خانم بزرگ گفت : مرد که گریه نمی کند چی شد بگو ما هم بدانیم خوب . پدربزرگ چینی گفت : مینگ چینچو ماتسو یعنی این یک جنس از قلم افتاده بود . حالا جواب روح رفیق مائو را چه بدهم ؟ چرا زودتر نگفتید چه می خواهید خودمان بدهیم خدمتتان ؟ پدرم گفت : ای بابا بمب اتم مثل مهریه می ماند . کی داده کی گرفته ؟ مادر چشم غره رفت و گفت : درست که دادنی نیست اما گرفتنی هست . همچین پس می گیریم که نگو . برادرم گفت : مادرجان پس گرفتن کلا موضوعی سیاسی ست . شما دیگر وارد این مقولات نشو . مادرم گفت : درمورد چی حرف بزنم که سیاسی نباشد ؟ وزنه برداری ؟ همه با هم گفتیم : اوه اوه نه . گفت : سینما ؟ همه گفتیم : اوه اوه نه . پرسید : فیلسوف هابرماس ؟ سهام عدالت ؟ بنزین ؟ گرانی نان ؟ خوشه بندی ؟ همه گفتیم : نه مادر جان نه . مادرم گفت : الله و اکبر . . . پس . . . خانم بزرگ گفت : این که دیگه از همه حرفهات سیاسی تر بود . مادرم گفت : اصلا در مورد فوتبال حرف بزنیم همسرم گفت : کیف کردم از بازی بچه ها تو مسابقات باشگاه های آسیا . خوب این تیم های عربی ضایع شدند . پدرم گفت : تا آن ها باشند وقتی می آیند توی سرزمین ما اسم خلیج فارس ما را تحریف نکنند . مادرم گفت : دیدید توی کتابی که سفیر کویت هدیه داده بود به نماینده های مجلس اسم خلیج فارس را عوض کرده بودند ؟ برادرم گفت : حتما حالا قند توی دل دوستانشان هم آب شده . پدربزرگ چینی گفت : فینچان کومیتسویی یعنی من هم گفتم که می خواهند رقص عر . . . همه با هم یکصدا گفتیم : این خلیج هرگز عربی نمی رقصد . حتی اگر شیخ هاش به ساز هر کس و ناکسی برقصند

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

خانه خالی شود دیگر گلستان غم مخور- در روزنامه بهار تاریخ اول اسفندماه هشتاد و هشت چاپ شد










پدرم گفت : خوشبختانه انگار دولت عزمش را جزم کرده نه تنها قیمت مسکن را پایین بیاورد که همه جوان ها را هم بفرستد خانه بخت . مادرم پرسید : چطور ؟ پدرم جواب داد : چون بعد از اینکه گفتند می خواهند از تردد خودروهای تک سرنشین جلوگیری کنند حالا اعلام کرده اند قرار است برای خانه های خالی هم مالیات سنگینی تعیین کنند . پدربزرگ چینی گفت : یانگ سو میچومی . یعنی آن بار که ما یک خانم را به زور سوار خودروی تک سرنشین مان کردیم همه تان صداتان رفت بالا . ببینید خودتان الان گفتید خانه خالی مالیات دارد ها . ما اگر مسافر زدیم بردیم خانه مان که دیگر خالی نباشد دوباره نگویید چرا ها ! خانم بزرگ گفت : بیجا می کنید . اصلا چند وقتی ست شما و این پسره توپولف روس دارید زیرآبی می روید فکر می کنید ما نمی فهمیم هان ؟ دارم براتان . برادرم گفت : راستی خبری از این پسره چشم آبی نیست . برگشته کشورش ؟ فک و فامیل هاش پیدا شدند ؟ خانم بزرگ گفت : رفته اما برمی گرده . بمیرم الهی ... اقبال لاهوری خوب گفته یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور . گفتم : خانم جان اولا که شاعرش اقبال نیست و حافظ است . شما دیگر مثل این کارگردان یوزارسیف نشوید که معلوم نشد داستان شهاب الدین طاهری را فیلم کرده یا خود آن بنده خدا را یا آن بنده خدا اطلاعات غلط داده ؟ اسم خالق اثر خیلی مهم است . درثانی از قدیم معروف است می گویند اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد . مثل حقوقی ست که خرجش کرده باشی . مادرم گفت : مثل رژیم حقوقی دریای خزر . . . صدای روح خودسر پرید وسط حرفش که : دریای خزر نه و مازندران . پدرم گفت : حالا چه فرق می کند . مهم رژیم حقوقی اش است که هی درصدش دارد می آید پایین . مادر بزرگ گفت : احسنت . ما هم چند ماه است همین را می گوییم. پس خودت بالاخره اعتراف کردی دارد می آید پایین درصدش . من که می گویم تورم کم شده . خانم بزرگ که گوشش سنگین شده گفت : آره مادرجان ورمش کمتر شده . تقصیر خودت بود آمدی جلوی چوب گلف من . درد هم می کند ؟ برادرم گفت : شما با کی بازی می کردید آخر خانم جان ؟ کسی خانه نبود که . صدای روح خودسری گفت : با من . حرفی بود ؟ دخترخاله ام گفت : از این بحث تورم عبور نکنیم . شما که می گویید تورم کم شده چطور خط فقر اینقدر قد کشیده ؟ پدربزرگ چینی گفت : مانگ ژان چویی . یعنی اگر نمی توانید قدش را کنترل کنید ما یک دستگاه کنترل کننده قد وارد کنیم از چین . پدرم گفت : لازم نکرده و زیر لب ادامه داد : اه . . . هر دستگاه کنترل کننده ای را ساخته اند این ها . خانم بزرگ گفت : اصلا بحث از پایه ایراد دارد . مدیرعامل انجمن رفاه و تامین اجتماعی راست گفته برخی به طرح سیاسی خط فقر علاقه دارند ها . همسرم گفت : بحث سیاسی نیست . مثلا شما به من بگو قیمت ساندویچ همبرگر در یک فست فود نسبت به چند سال پیش . . . چشمتان روز بد نبیند . مادر بزرگ هرچه دم دستش بود پرت کرد سمت همسرم و گفت طلاق نوه ام را می گیرم . نشنیدی یک عضو کمیسیون بهداشت مجلس گفته تهاجم فرهنگی با ابزاری به نام فست فود علیه دیزی صورت می گیرد ؟ خائن . . . غربزده . . . جاسوس . . .

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

زندگی پنج ستاره - در روزنامه بهار بیست و هشت بهمن ماه هشتاد و هشت چاپ شد











عمه خانم گفت : خدا را شکر نامزد معترض به نتیجه انتخابات هم بازداشت شد । مادرم پرسید : جدی ؟ کی ؟ خانم بزرگ گفت : خیلی هم دیر بوده . اینهمه زمان گذشته تازه عدلیه یادش افتاده باید برخورد کند با این ها ؟ پدرم گفت : نخیر . نامزد معترض سریلانکایی بازداشت شده . چه ربطی به ما دارد ؟ مادربزرگ گفت : آهان . . . دیدی حالا ما چقدر تساهل و تسامح داریم که بازداشت نکرده ایم شان ؟ صدای یک روح خودسر گفت : وزیر ارشاد اصلاحات هم تساهلش زیاد بود شما بپا مثل اون نفتی نشی ! مادربزرگ که از برخورد روح خودسر برآشفته بود گفت : نخیر شما به کار خودتان بپرداز . صدای روح خودسر در هیاهوی یک خانم پا به سن گذاشته و پدربزرگ چینی که خانه را گذاشته بودند روی سرشان گم شد . مادرم پرسید : چرا خانه را گذاشته اید روی سرتان ؟ خانم پا به سن گذاشته گفت : از این شازده بپرسید . مرا به زور سوار ماشینش کرده آورده این جا . همسرم پرسید : پدربزرگ چرا این کار را کردید ؟ پدربزرگ گفت : هووو می سائومینگ . یعنی تقصیر من نیست . شهردار تهران مگر نگفته رانندگان خودروهای تک سرنشین خودخواه هستند ؟ من هم دیدم این خانم را سر راه برسانم بد نیست . بدکاری کردم ؟ گفتم : کاش رییس هواپیمایی هم همچین چیزی می گفت که شما سر راهتان به این ور آن ور دنیا ما را هم با خود می بردید که عدم خودخواهی تان را اثبات کرده باشید . عمه خانم گفت : قربونت برم با این آقای مشایی هم می شود بروی سفر ها . ماشاءالله یک سور به مارکوپولو زده از بس می رود سفر . گفتم : نخیر . سفرهای مشایی به مذاق ما خوش نمی آید . من مثل همین پسرخاله ام باید یک سفر بروم ارمنستانی جایی . خانم بزرگ فریاد زد : آخر کار خودش را کرد ؟ از ارث محرومش می کنم . با کدام تور رفته بدهم مجوز آژانسش را باطل کنند ؟ مگر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نگفته بود تو این روزها حق ندارند احدالناسی را ببرند بلاد کفر ؟ همسرم گفت : چطور ؟ به خاطر این که مراسم شان اسلامی نیست یا لباس شان یا غذایشان ؟ برادرم گفت : این ها که نباید ملاک شان باشد . مگر همین آقای مشایی نگفته " لباس لباس است . لباس اسلامی که نداریم . غذا هم غذاست و غذای اسلامی نداریم همه غذاها اسلامی ست " . گفتم : پس ممکن است هتل شان مورد داشته . شاید چون پنج ستاره نبوده هتل گفته اند سفر را تحریم کنند. پدرم گفت : نخیر . دلیلش فقط این بوده که معاون گردشگری سازمان گفته شئونات کشور از هر چیز دیگری مهم تر است و لغو سفر هرگز مخل آزادی افراد نیست . بعدش هم هتل های پنج ستاره دیگر برو و بیایی ندارند که . همین چند روز پیش خواندم یک زن سعودی به دلیل نیش پشه از یک هتل پنج ستاره شکایت کرده . همسرم پرسید : یعنی شکایت این خانم به جایی می رسد ؟ صدای روح چرچیل آمد که اگر به نتیجه نرسید شما از پول غرامت جنگ جهانی دوم غرامت بنده خدا را بپردازید . و ادامه داد : راستی رفیق استالین قایم نشو . این ها درس تاریخ را دستکاری می کنند به من مربوط نیست بخشی از این غرامت درخواستی ایرانی ها بیخ ریش سرکار است ها . صدایی با زبان روسی چیزی گفت . بین اهالی محفل اختلاف است که این صدای استالین بود یا پوتین . نتیجه اش اما یکی است . خوب شرمنده . رویمان نمی شود بگوییم چه شنیدیم .

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

زنبیل فضایی - روزنامه بهار نوزدهم بهمن ماه هشتاد و هشت


خانم بزرگ با لباس فضانوردان توی اتاق نشیمن نشسته بود و به جعبه جادو خیره شده بود . برادرم پرسید هالووین است ؟ مادربزرگ گفت : این قرتی بازی ها مال شما غرب زده هاست . مگر نشنیدی با یک فضاپیمای ایرانی چند موجود زنده فرستاده اند هوا ؟ همسرم پرسید : خوب چه ربطی به خانم بزرگ دارد ؟ مادربزرگ گفت : نوبت گرفته . زنبیل گذاشته اول صف . فکر کردی . فقط انوشه انصاری می تواند برود فضا ؟ مادرم گفت : این تکه یخ 18 کیلویی که روزنامه ها نوشتند از آسمان به زمین افتاده ارتباطی با این فضاپیما ندارد که ؟ پدرم گفت : حالا خانم بزرگ چرا قصد کردید بروید سفر ؟ خانم بزرگ بادی به غبغب انداخت و گفت : آخه می گن تو سفرهای فضایی سن آدم خیلی دیرتر بالا می ره ! عمه خانم گفت : نکنه مصداق این مصرع سعدی باشی که گفت : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی . پدربزرگ چینی گفت : مانگ هوو وان . یعنی این کارها سفر نمی خواهد . یک قرصی ساخته اند که عمر انسان را به صدسالگی می رساند . بگویم بفرستند از شانگهای ؟ برادرم گفت : این قرص که آمریکایی ست و چینی اش هنوز نیامده . خودم توی روزنامه خواندم . پدربزرگ چینی ابرو بالا انداخت و گفت : مینگ ژا تسه . یعنی چین جایگزین هرچیزی را در چنته دارد . پسرخاله ام گفت : همین کارها را می کند که خودش را دارد جای هند جا می زند توی پروژه خط صلح . خانم بزرگ که درست حرف ها را نشنیده بود گفت : نه مادرجان . خط صلح آباد نیست اسمش . خط ورامین مریخ است . صدای روح لباس شخصی گفت : یک ایستگاه هم قرار است کهریزک بزنند . آی فاز می دهد از این جا آدم بفرستی هوا . باز بدن مادربزرگ کهیر زد . پدرم می خواست قضیه را ماستمالی می کند . گفت : حالا این فضاپیما که موجود زنده می برد فضا مطابق طرح های نوین وزارت علوم تفکیک جنسیتی شده اند ؟ خانم بزرگ به این مسائل حساس است ها . صدای ناشناسی گفت : نگران نباشید . آدم وقتی می رود فضا تغییر کاربری می دهد . همسرم گفت : پس فضا هم مثل محوطه های باستانی است . عینهو معبد آناهیتا که تغییر کاربری داده تازگی . مادربزرگ گفت : این آقایی که گفته بود می خواهند با اینترنت باورهای مردم را تغییر دهند پر بیراه نگفته بود انگار . شما را شستشوی مغزی داده اند . عمه خانم گفت : اصل تغییر کاربری توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری انجام شده که اعلام کرد تخت جمشید چیزی جز سنگ و خاک نیست . نمی دانم چرا خیلی بی ربط از دهانم پرید دانشیار دانشکاه علوم پزشکی هم گفته میانگین ضریب هوشی ایرانیان افت پیدا کرده . خانم بزرگ دادگاه صحرایی تشکیل داده . معتقد است حرف من دوپهلو بوده . فعلا دارم جواب پس می دهم به هیات منصفه . دلتان بسوزد . لااقل ما در محفل شبانه مان هیات منصفه داریم . . . تا بعد

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

محفل شبانه در روزنامه بهار به روز شد - یوگی و دوستان 2


پدرم گفت : یک کارگردان سینما گفته حامیان فیلم اخراجی ها باید محاکمه شوند । مادربزرگ گفت : همین دیگر . هی دم از فرهنگ می زدید آخر این طور ضایع شدید . به ما سرکوفت می زدید ضد فیلم و ضد قلم ؟ توزرد از آب درآمدید که . سانسورچی شدید . برادرم گفت : موشک جواب موشک دیگر مادرجان . چطور ما به خاطر نوشتن یک مقاله و عضویت در سایت شبکه های اجتماعی باید محاکمه و مواخذه شویم ؟ خوب این به آن در . همسرم گفت : حالا بالاخره تکلیف داوری جشنواره چه شد ؟ شنیدم برای اولین بار داورها شش تایی شده اند . عمه خانم که گوشش سنگین است گفت : دخترم تو دیگر شروع نکن . آتش بیار معرکه شده ای ؟ دخترها را چه به فوتبال که حالا هی شش تایی ها شش تایی ها می کنی ؟ پدرم گفت : ای داد یادم رفته بود که این هفته مسابقه دارند سرخابی ها . دیدی حالا چه شد ؟ ما که آنتن درست و حسابی نداریم چطور مسابقه را تماشا کنیم ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژی تسه سانگ . یعنی با تلویزیون چینی آنتن چینی و تخمه جاپونی چینی ! پدرم به او چشم غره رفت . عمه خانم گفت : مگر دیش ندارید آن بالا ؟ دیده ام برنامه های شبکه اصفهان را نگاه می کردید آن دفعه . برادرم گفت : با این پارازیت هایی که می اندازند نمی شود دیگر آن شبکه ها را هم تماشا کرد . بعد مادربزرگ به ما می گوید سانسورچی ! مادربزرگ گفت : خوبه خوبه . . . بیخود مظلوم نمایی نکن . ما خودمان زخم خورده ایم . کاسه داغ تر از آش نشو . خداییش وزیر کشور راست می گوید تعطیلی پخش شبکه ماهواره ای العالم در ماهواره عرب ست خلاف آزادی بیان است . پدربزرگ چینی گفت : مانک تی ژو . یعنی این آزادی بیان چیست دیگر ؟ خوردنی است ؟ کشیدنی است ؟ توضیحش را بدهید برایتان می سازیم صادر می کنیم چینی اش را . مادرم گفت : لازم نکرده . همین ظرف و ظروف چینی که داریم برای هفت پشتمان بس است . دخترخاله ام گفت : فوتبال که نمی توانیم ببینیم . سینما رفتن هم تا موضع فیلمسازش مشخص نشود صلاح نیست . لااقل یک کارتون بگذارید تماشا کنیم . مثلا همین سی دی ِ یوگی و دوستان . . . چشمتان روز نبیند . خانم بزرگ فریاد زد وامصیبتا . یار در خانه و ما تشنه لبان می گردیم ؟ این یوگی چشم سفید در خانه ما پنهان شده بود و آن وقت ماموران دنبالش می گشتند ؟ پدرم گفت : ای بابا این یوگی با آن یوگی تومانی هفت صنار تفاوت دارد . یکی دیپلمات است آن یکی . . . مادربزرگ گفت : من این چیزها سرم نمی شود . زود بگویید بیاید این جا اعتراف کند . همین دیگر . در خانه را باز می گذارید این اغتشاشگران راحت می آیند تو . می دهم از فردا گِل بگیرند در خانه را . فعلا قضیه را ماست مالی کرده ایم . اگر ستون ما به سرنوشت در ِخانه دچار نشود باز برایتان خواهم نوشت . فعلا .

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

خوشه های خشم














به خدا اگر می دانستم این کلمه این قدر حساسیت زاست هرگز آن را بر زبان نمی آوردم । تقصیر من هم نبود । تقصیر پدر سارا بود که وقتی اناری را شکافت و دانه های انار را دید یاد دوران کودکی و آن شعر معروف افتاد و خواست بخواند صد دانه یاقوت این جا نشسته . . . نمی دانم چرا فیلش یاد هندوستان کرد و اشتباهی گفت : یک دانه انگور این جا نشسته . ما هم برایش دست گرفتیم . بعد که آمدم خانه و خواستم سوتی پدر سارا را برای اهالی محفل شبانه تعریف کنم خبط کردم و گفتم بابای سارا به جای صد دانه یاقوت گفته یک خوشه انگور این جا نشسته . . . که یکهو مادربزرگ برزخ شد . گفت : همین دیگر سوژه پیدا کردید برای دست انداختن ما . زهی خیال باطل . فکر می کنید با این کارها می شود اتحاد داشت ؟ وحدت کرد ؟ نه شما بگویید اینطور باشد وحدت کردنی ست ؟ لاالاالله . . . درست می گوید مادربزرگ . البته که وحدت کردنی نیست بین این همه چیز در دنیا . این همه زیبا رو در جهان آدم بیاید وحدت بکند ؟ صدای یک روح لباس شخصی خودسر هم گفت : به ویژه اینکه مشایی گفته زیبارویان اهل جدال هم نیستند . عمه خانم گفت : صلوات بفرستید . اصلا نمی دانم چرا خوشه را مسخره گرفته اید شما ؟ زشت است . برادرم گفت : خوشه را که مسخره نکرد . خوشه بندی را مسخره کرد و اهالی خوشه سوم را . شما و خانم بزرگ هم که ماشاءالله هزار ماشاءالله با این همه دارایی منقول و غیر منقول جز خوشه سه نشدید . همسرم گفت : اینطوری یعنی دو نوع شهروند داریم ؟ شهروند درجه یک که خوشه بگیر است و شهروند درجه دو که خبری از خوشه موشه برایش نیست . پدربزرگ چینی گفت : ژی خوی شی سی . یعنی چه بسا شهروند درجه سه . توپولف روس گفت : جوخکا خوشکا رامیسکا . یعنی به جای خوشه این دسته سومی ها را می گفتند جوخه بهتر نبود ؟ پدرم گفت : بیراه هم نمی گوید بچه . البته که نوعی به جوخه بستن است این کار . مادربزرگ گفت : فکر کرده اید ما هم مثل این کشورهای غربی هستیم که احمدی مقدم گفته پلیس شان با خشونت به دنبال بقای نظامات خود هستند ؟ نخیر ما اهل مهرورزی هستیم . برادرم گفت : به ویژه در کوچه ها والا در خیابان اصلی که جای مهرورزی نیست . روح لباس شخصی گفت : در خیابان های اصلی که زیبارویان را . . . مادربزرگ پرید وسط حرفش که این روح لباس شخصی هم مثل کروبی و موسوی و خاتمی و هاشمی استحاله شده . پرت و پلا می گوید . حرفهای این مترجم معلوم الحال پائولو کوئیلو را برمی گرداند به ما . همسرم گفت : البته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . بالاخره مادرجان عده ای کشته شده اند دیگر . خانم بزرگ گفت : به قول علی سعیدی برای بقای حکومت هفتادهزار نفر هم کشته شوند کم است . بعدش هم کجای دنیا را دیده اید که دولت اینقدر گشاده دست باشد که به مردگان هم پس از مرگ یارانه بدهد و برای دفن شدن شان یارانه بگیرند ؟ مادرم گفت : دولت یارانه مرده ها را نداده و شهرداری این کار را کرده . همسرم گفت : یعنی مردگان عزیز هم خوشه چهاری هستند ؟ مادرم گفت : حالا بگذارید هدفمند کردن یارانه ها اجرایی شود آن وقت احتمالا از مردگان هم بابت کفن و دفن شان یک چیزی می گیرند . گفتم : بستگی دارد جنازه محترم سیاسی باشد یا نه . چپ باشد یا راست . مادربزرگ آمد اعتراض کند که دخترخاله ام آمد توی اتاق و گفت : این کتاب خوشه های خشم فاکنر را خوانده اید ؟ PDF اش برای من ای میل شده . خانم بزرگ از آن لحظه خیمه زده روی رایانه ها ( ما آقای صدیقی نیستیم به یارانه بگوییم رایانه . منظورمان همان کامپیوتر است ) و می خواهد مثل فرمانده نیروی انتظامی کلیه ای میل هایمان را کنترل کند . مشکل این جاست که تا ما به ایشان حالی کنیم پسورد کامپیوتر دیگر چیزی نیست که به ایشان الهام شود پیر شده ایم و ایشان زیر بار گرفتن پسورد از ما نمی رود و می گوید پسپورت شما نجس است . فعلا ما را تهدید کرده که پاسپورت ( پسورد ) غیر مجاز داریم . رایانه را هم محکوم کرده به عدم همکاری لازم . در پچ پچ ایشان با مادربزرگ شنیدم خواستار اجرای حد شرعی هم شده برای رایانه . پدربزرگ چینی می گوید : فنگ تسه چونگ یعنی این رایانه های غربی اینطور است دیگر . سخت وصال می دهد . برادرم می گوید خانم بزرگ بی خیال شوید آن تو پر بی ناموسی ست ها . مادربزرگ تلفن کرده عاقد بیاید خطبه عقد بخواند بین مادر بزرگ و رایانه. مشکل بی ناموسی ها به این راحتی حل می شود . فقط می ماند خوشه های خشم که باید به زور کنترل شود