۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

محفل شبانه به روز شد

محفل شبانه


شهرام شهیدی

18/4/1390

مادرم گفت : شما همسر من هستی که هستی اما حق نداری در امور آشپزخانه دخالت کنی . این را اول ازدواجمان هم گفته بودم . وصیت مادرم هم بود و در آن فرمان هشت ماده ای مادرزنانه هم به تو گوشزد کرده بود رعایت این موضوع الزامی ست . پدرم گفت : ای خانم مسائل کلان کشور مهم تر است یا امور مطبخ خانه حضرتعالی ؟ چطور می شود موضوعات مهم انقلاب می تواند دستخوش تغییر شود اما فرمان هشت ماده ای مادرزن من نمی تواند ؟ آسمان به زمین می آید ؟ مادرم گفت : باز تا دو کلمه حرف حساب زدیم آسمان ریسمان را به هم بافت . اصلا شقیقه چه ربطی به . . . برادرم گفت : مادر من عفت کلام را رعایت کن وگرنه پلیس امنیت اخلاقی می آید کل آشپزخانه را پلمپ می کند . مادرم گفت : آخر نمی گذارد که . بی دلیل یک حرفهایی می زند که . . . همسرم گفت همچین بی دلیل هم نیست منظور پدرجان این است که چطور می شود سپاه که از مداخله در سیاست منع شده بود حالا می تواند تخته گاز در عالم سیاست یکه تازی کند اما ایشان نمی تواند یک نظر کوچک اصلاحی در امور آشپزخانه بدهد . پدرم گفت : البته مداخله هم نیست فقط می گویم شما قورمه سبزی را باید با لوبیای . . . مادربزرگ که خودش را از ارکان آشپزخانه می داند و بر نوع غذا و نحوه پخت و نحوه سرو و نفراتی که باید هر وعده غذایی را میل نمایند نظارت دارد پرید توی حرف پدرم که : شما مراقب باشید به اختلافات دامن نزنید این همسایه ما الان پشت در گوش وایساده تا خبر اختلاف ما را مخابره کند به عالم و آدم که این عمه خانم بو ببرد ما اختلاف داریم . پدربزرگ چینی گفت : ژانگ تسه تونگ سینگ یعنی راست می گوید خوب این لوبیای قرمز نوعی باد نفخ به همراه دارد که باعث می شود گاهی روی بوی خوش ورساچه پارازیت بیفتد . مادربزرگ گفت : دو کلام هم ازاین جریان انحرافی بشنوید . گفتم : مادرجان زبانم لال مگر ایشان عزیز کرده تان نبود ؟ فیلتان تا ایشان را دید یاد هندوستان نیفتاد ؟ نظر شما نبود که با نظر ایشان مو نمی زد ؟ مادربزرگ گفت : اولا ایشان خودش زبان دارد دو متر و نیم . در ثانی ملاک حال افراد است نمونه اش هم همین هاشمی رفسنجانی بهرمانی که یک روز در میان بستگی به حال مزاجی اش خوب و بد می شود بین اصولگرایان . سوما مشکل من او نیست مشکل من آن جن بو داده عجیب و غریبی ست که شب ها می آید توی اتاق و می نشینند با هو ورد می خوانند . خواهرم جیغ کشید و پرسید : جن ؟ خدای من ؟ برادرم گفت : مادرجان اسم جنس این موادی که مصرف می کنید به ما بگویید . عجب توهمی دارد . محشر است . صدای روحی لباس شخصی گفت : جنس خواستید لیست بدهید خودمان از این بنادر غیر رسمی و مفخمی برایتان جور می کنیم . به شرطی که به گوش برادر محمود نرسانید . پدربزرگ چینی گفت : فانگ تنگ ژینگ یعنی حالا که زحمت می کشید دو نخود جنس هم به ما بدهید شب با این خواهر جن ِهندو استعمال نماییم . خانم بزرگ گفت ؟:؟ ای وای مگر این جن بو داده زن است ؟ مگر این آقایان دم از تفکیک جنسیتی نمی زدند ؟ حالا رفته برای من یک جن مونث هندی برداشته آورده خانه ؟ ناگهان جن هندی ظاهر شد و گفت : مرا صدا کرتاهه ارباب ؟ سلام کرتاهه . تفکیک دیگر چه صیغه ای ست ؟ مگر خسروی خوبان نگفت تفکیک مفکیک تعطیل کرتاهه ؟ همسرم گفت : اتفاقا قرائتی هم گله کرده چطور می شود دخترها و پسرها در دبستان و راهنمایی و دبیرستان تا بچه اند هنوز تفکیک شده اند . اما تا پا توی دانشگاه می گذارند و گــُــر می گیرند دیگر نباد تفکیک بشوند . گفتم : مگر از اول نمی گفتند همه ما خواهر برادریم . حالا که خواهران و برادران قرار است از هم تفکیک شوند نکند فردا در خانه ما هم این طرح . . . مادربزرگ فریاد زد : خوب طرحی است این طرح . تا اطلاع ثانوی خانم ها در مطبخ . . . مردها در پذیرایی تا تصمیم بگیریم بعد چه کنیم . جن هندی خواست طبق فرمان برود سمت اشپزخانه که نادربزرگ فریاد زد : توی سیاه سوخته جرات داری پات را بگذار تو آشپزخانه تا بدهم قلم پات را قلم کنند .

می گویند چند روزی پدربزرگ چینی به تریج قباش برخورده بوده اعتکاف کرده به زبان چینی ذکر می خواند . ما هم گرسنه و تشنه مانده ایم توی اتاق و خانم ها شور کرده اند در آشپزخانه . اوضاع قاراشمیش است تا گزارش بعدی خداحافظ