۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

غلمان های بالای هجده سال

اين محفل شبانه را اينجانب نوه ارشد مادربزرگ در نهايت صحت و سلامت از زيرزمين خانه برايتان به روز مي كنم . راستش از بس طلبكاران پاشنه در خانه را كنده بودند كه پول ما چه شد . . . آب ما چه شد . . . نان ما چه شد . . . كيك زرد ما و توپ سرخ و سفيد و آبي ما چه شد و . . . ( كسي در اين محله نمي پرسد راي ما چه شد . راي چه شدن ندارد . انتخابات برگزار شده مثل هلو . . . اي داد منظوري نداشتيم از گفتن هلو . ما به وزرا و بحث راي اعتماد اصلا كاري نداريم ) لذا مادربزرگ براي حفاظت ما از دست شرخرها و طلبكارها و ديگران ما را در يك اقدام امنيتي مناسب در زيززمين خانه محبوس كرده . البته زيززمين خانه ما از اتاق مهمان خانه دلنشين تر و مجلل تر است . آدم ياد بهشت مي افتد از بس جوي شير و ( آن يكي اش را در زيززمين پيدا نكرديم ) شهد در آن روانست . فقط نمي دانم كجاي برنامه ريزي اشتباه بوده كه به جاي حوري زيرزمين خانه پر از غلمان مي شود . شب ها به ويژه . آن هم غلمان هاي توجيه نشده . به هرحال بنده در زيرزمين به خوسازي پرداختم و تصميم گرفتم با اين دستگاه تردميل نصب شده در محوطه سونا جكوزي كلي وزن كم كنم . البته خودسازي كه فقط خودسازي جسمي نيست . روح هم بايد خودسازي شود و شد . براي مثال بنده پي بردم لاغر شدن من كار ايادي خانباجي بوده و توسط دهل چي هاي او الكي لاغر جلوه داده شده ام وگرنه با اين همه غذاي چرب و چيل كه مادربزرگ به خوردم مي دهد ( از جمله آشی که یک وجب روغن روی آن است ) نبايد وزنم پايين آمده باشد كه . يا پي بردم هايدگر اصولا انسان منحرفي ست كه دنبال اتوپياي خودش بوده هميشه و به سيدجمال الدين اسدآبادي مي گفته فراماسون ! و از همه بدتر فراماسون اصلي كسي نيست جز برادر خودم كه اسناد وابستگي اش در دست تهيه مي باشد . عليهذا حالا طلبكارها دست از سرم برنمي دارند كه يالله جاها عوض . زكي ! جاي به اين خوبي را نمي دهيم به آن ها كه . فقط نمي دانم چرا شب ها كه تاريك است بنده جسم سختي را در تنبان خودم حس مي كنم . بي تربيت نشويد . مادربزرگ مي گويد دردش طبيعي ست . آل است . يك سر و دو گوش است . ديگ به سر است . هرچه هست . . . باید براي 18 سال به پایین ها داشتن هرگونه مادربزرگ و بدهکاری قدغن شود .