۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

ای گونی که می روی به سویش از جانب من [ . . . ] رویش !- در چهلچراغ هشتم خردادماه هشتاد و نه چاپ شد

این نوشته احتمالا آخریم مطلب آپاراتی ام باشد

بعضی آقایان یک وقت هایی حرفشان را چنان در لفافه می زنند که آدم باید کلی وقت صرف کند ببیند از کجا ضربه خورده . مثل پنچری لاستیک ماشین که گاهی برای پیدا کردن محل آن باید کلی دردسر کشید . یکی از این آقایان حجت الاسلام زم است که حتما معرف حضورتان هست . اصلا هم به اینکه ایشان قبلا چه فیلمی ساخته اند و حالا چه فیلمی در اکران دارند کاری نداریم . با این جمله ایشان کار داریم که گفته سینمای ما عین سیگار ماست . از لحظه بیان این جمله من و دوستانم و کلیه آپاراتی های کشور داریم فکر می کنیم کجای سینمای ما به سیگارمان شباهت دارد ؟ یعنی سینما هم مثل سیگار قاچاق است ؟ خب فیلم قاچاق هم داریم اما نه در آن حد . گفتیم شاید سینمای ما هم مثل سیگار مضر است . گفتیم حاشا و کلا که در حضور وزارت ارشاد محصول مضر تولید شود . آخر سر دیدیم ای دل غافل این آقای زم به زبان بی زبانی حرفش را زده . منظور ایشان احتمالا این بوده که سینمای ما هم مثل سیگارها فیلتر دارد . کیف کردید به چه ظریفی حرفش را زده ؟




زدن یک حرفهایی نه تنها موجب دردسر برای دیگران نمی شود بلکه باعث خود پنچری آدمیزاد می شود . مثلا یکی از آقایان شکوه کرده که چرا فیلترینگ سایت ها تنها در سایت های سیاسی رخ داده و در سایت های مستهجن انجام نشده . ما در جواب ایشان – و البته نه در دفاع از فیلتر کنندگان – می گوییم شما مگر سایت های مستهجن را مرور کرده اید که می دانید فیلتر نشده اند ؟



اگر برخی توجیهات بعضی از مسئولان را بپذیریم می توانیم با شبیه سازی آن توجیهات دنیای قشنگی برای خودمان بسازیم . مثلا مدیرعامل شرکت مخابرات ایران گفته : کندی سرعت اینترنت به دلیل مراجعه زیاد کاربران به سایت های خارجی است . با این حساب مدیرعامل سازمان هواپیمایی هم می تواند ادعا کند در تاخیر پروازهای خارجی بی تقصیر است و مراجعه زیاد مسافران خارجی به فرودگاه باعث بروز تاخیرات می شود . یا اصلا می توانیم ادعا کنیم علت کند بودن مدافعان و مهاجمان فوتبال ما به علت مراجعه زیاد این عزیزان به خارج از کشور است . اصلا هرچه گرفتاری ما داریم از گور همین خارجی ها بلند می شود .



همه واحدها با گذشت زمان و بزرگتر شدن کلیه شئونات زندگی به واحدهای بزرگتر تبدیل می شوند . مثلا قران تبدیل به ریال و به صورت غیر رسمی ریال تبدیل به تومان می شود . یا واحد هرتز تبدیل به واحد بزرگتر کیلو هرتز و بعدها مگا هرتز شد . در زمینه توزین هم می شود گفت مثقال تبدیل به من و بعدها تن شده است . اما جدیدترین جهش ژنتیکی واحدها را در کشور خودمان شاهد بودیم که ما را ناگهان آچمز کرد . آن هم اعلام این خبر که کهکیلویه ای ها صدوپنجاه گونی نامه به احمدی نژاد نوشتند . این اولین بار بود که از واحد گونی به جای پاکت استفاده می شد که جا دارد فرهنگستان با برگزاری جشنی از مبتکران آن قدردانی نماید .



پنچر شده برتر هفته هم کسی نبود جز خود ما . چون به بنده گفتند نوشته هات یک مدلی است . البته شرح آن مدل در این جا صلاح نیست . این است که سعی کردم در این شماره کمتر خبر پنچری بدهم تا سیاه نمایی نشده باشد تا بعد ببینیم چه پیش می آید . آپاراتی پنچر اصلا هم نوبر نیست و نمونه تاریخی دارد . مثلا کوزه گری که از کوزه شکسته آب بخورد هم مثل ما می باشد دیگر . احتمالا به او هم می گفته اند کوزه هات یک مدلی است . تا بعد



۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

ارسال امواج ناباروری را محکوم می کنیم ! در چهلچراغ اول خردادماه هشتاد و نه چاپ شد

اول از همه یک پیشنهاد پنچرگیرانه که نگویید فلانی فقط نیمه خالی لیوان را می بیند . جهت نیل به اهداف اعلام شده برخی آقایان پیشنهاد می کنم مقامات بی خیال ارسال پارازیت ها شوند . چرا ؟ چون رییس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی اعلام کرده به علت ارسال انواع امواج از جمله امواج پارازیت ناباروری در کشور افزایش یافته است . که همانطور که مستحضرید ناباروری مخالف سیاست های جدید دولت درخصوص افزایش جمعیت در کشور می باشد . بدین ترتیب با حذف پارازیت های ماهواره ای ناباروری کم و به تبع آن جمعیت افزایش می یابد و این ربطی هم به وجود برخی شبکه های خاص آن مدلی ندارد







یک نفر صبح امروز جمله ای گفت که من ربط آن را نفهمیدم و به همین علت مرا پنچر کرد . دوست من گفت شنیدی یک نامزد ریاست جمهوری کلمبیا در اعتراض به نبود دموکراسی در این کشور خودش را به مجسمه سیمون بولیوار زنجیر کرد ؟ گفتم خب . . . ؟ گفت : خب ندارد . یعنی باز هم نفهمیدی چرا مجسمه ها را در تهران می دزدند ؟ من که سر در نیاوردم . هرکس چیزی دستگیرش شد ای میل بزند و خانواده ای را از نگرانی بیرون بیاورد .






یادم هست پارسال اعلام شد دولت جهت دریافت غرامت از دولت های متخاصم در جنگ جهانی دوم بابت خسارت های وارده اقداماتی آغاز کرده . دیگر خبری نشد تا اینکه این هفته اعلام شد دولت به رییس جمهور روسیه بابت سالگرد پیروزی در جنگ جهانی دوم تبریک گفته . ما که کاملا پنچر شدیم رفت . حالا نمی دانیم پیام تبریک به پیوست فهرست غرامت درخواست بوده یا موضوع غرامت درخواستی هم موضوعی پنچر شده است یا که چی اصلا . به من و شما چه . حال شما خوب است ؟ به قول سیدعلی صالحی حال همه ما خوب است اما تو باور مکن . راستی برای سلامتی سید دعا کنید






باز هم برمی گردیم به موضوع پارازیت . بنده به عنوان یک شهروند جهت جلوگیری از درست و حسابی شدن خانواده ام از ارسال کنندگان پارازیت شکایت دارم . چون پارازیت باعث ناباروری در مردان شده و به همین دلیل ما صاحب بچه نیستیم و از طرفی هم یکی از آقایان هنگام افتتاح خط تولید خودرو تیبا اعلام کرد خودروی تیبا خودرویی جمع و جور و خانوادگی ست و برای خانواده های کوچک مناسب است و خانواده درست و حسابی در آن جا نمی شود . حالا ما چه گناهی کرده ایم که ارسال پارازیت ها نمی گذارد ما تبدیل به یک خانواده درست و حسابی شویم ؟ درست و حسابی نیستیم ؟ نفس کش . . . پنچر می کنم . . . آی . . .






یک سری پنچری ها در عالم وجود دارد که می شود اسمش را گذاشت پنچری دو تنوره دو رو خشخاش . مثلا جایی خواندم سارقان حرفه ای با تقلید صدای زنانه به صورت تلفنی با طعمه های خود قرار ملاقات می گذاشتند و از آن ها سرقت می کردند . به این می گویند آش نخورده و دهان سوخته . آدم همین که برسد سر قرار ببیند به جای مشترک مورد نظر یک مشترک سبیل کلفت سر قرار حاضر شده پنچر می شود ، هم وقتی همان فرد دارای سبیل های قیطانی مال و منالش را مصادره کند پنچری اش دوبله می شود . حالا که ضرب المثل بارانتان کردم یک مثل پنچرکننده هم بگویم و ختم کلام . این جور مواقع می گویند فلانی از هول هلیم افتاد توی دیگ . آن هم دیگی که آش با یک وجب روغن رویش باشد


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

دانشگاه آزاد زلزله تولید می کند ! - در چهلچراغ بیست و پنج اردیبهشت ماه هشتاد و نه چاپ شد

برترین پنچرگیر هفته بی شک محمود احمدی نژاد بود . وقتی اعلام شد از پنجاه هزار نفر ماما ، سی و پنج هزار نفر بیکارند هیچ کس فکر نکرد چطور می شود پنچری روحی این همه ماما را برطرف نمود جز احمدی نژاد که فورا اعلام کرد با شعار دو بچه کافیست مخالف است و بدین ترتیب با تشویق به بچه دار شدن مردم پنچری ماما ها را رفع کرد







اصلا انگار تقدیر این است که امروز در مورد پنچرگیرها صحبت کنیم . مدیرکل بازرسی ويژه سازمان حمایت مصرف کنندگان و تولیدکنندگان یکی از تاریخی ترین جمله ها را در رفع دلشوره و دلواپسی آحاد ملت به زبان آورد وقتی گفت : افزایش قیمت موز غیر قانونی ست . ما شهروندان از این همه خشونت جناب مدیرکل ابراز نگرانی کرده امیدواریم بیمارستان های کشور برای پذیرش گران فروشانی که پس از شنیدن این خبر سکته کرده اند تجهیز شده باشند






یکی از بانوان غیور را به عنوان پنچرکننده برتر هفته انتخاب کردیم . فرض کنید شما مردی هستید که باید دو جا کار کنید و در همین حال آقا پسرتان را با خودروی شخصی تان ببرید کلاس زبان و دختر خانم تان را هم برسانید کلاس پیانو و مادرتان را ببرید خرید و پدر همسرتان را ببرید دکتر برای چکاپ و پدرتان را ببرید آرایشگاه و . . . خوب برای این که از این ترافیک فرار کنید احتمالا چند باری هم دست از پا خطا کرده و قوانین راهنمایی و رانندگی را زیر پا می گذارید . درست مثل مرد داستان ما و غافل از اینکه پنچرکننده تان خانگی ست . بله در خبرها آمده بود زن جوانی به خاطر بی توجهی شوهرش به قوانین رانندگی درخواست طلاق کرده . به این می گویند ابـَر پنچرکننده هفته






این بار می خواهم یک شغل پنچر کننده خدمتتان معرفی کنم . وارد کردن پوست خربزه . ای بابا درست شنیدید . بنده هم عینهو شما شاخ درآوردم اما وقتی آمار واردات را نگاه می کردم دیدم یکی از واردات عمده به کشور پوست خربزه است . حالا می فهمم چرا این قدر سیاستمداران ما دم به دم پنچر می شوند و با کله می خورند زمین . از بس پوست خربزه زیر پایشان می گذارند .






شما گاهی موظف هستید از برخی اقدامات پنچر کننده حمایت کنید . یکی از اقداماتی که حمایت از آن ضروری ست ممنوع کردن واژه فست فود توسط مدیرکل دفتر تبلیغات و اطلاع رسانی وزارت ارشاد است . چرا ؟ چون فست فود واژه ای غربی ست . شما چطور می توانید حمایت خود را از این اقدام اعلام کنید ؟ این طور که گوشی تلفن ها یا موبایل هاتان را بردارید و اس ام اس بزنید به جناب مدیر کل و به او بگویید مرســــــی !






می دانید علت این همه ناهنجاری در کشور چه نهادی ست ؟ و یا چه نهادی باعث بروز بلایای طبیعی می شود ؟ دانشگاه آزاد . چرا ؟ چون یکی از نمایندگان مجلس عنوان کرده دانشگاه آزاد زنان را بی حجاب کرده و از طرفی مشاور سازمان هواشناسی هم گفته طرح عفاف باعث کاهش بلایای طبیعی می شود . یعنی برعکس آن هم صادق است دیگر که بی حجابی باعث بروز افزایش بلایای طبیعی خواهد شد . می بینید دانشگاه آزاد با بی حجاب نمودن مردم عملا اقدام به تولید زلزله نموده ؟ حالا حق داشتند اساسنامه یک نهاد تولید زلزله ( الحق که رویت برخی از دانشجویان عزیز این دانشگاه هم باعث بروز زلزله در نهاد آدمی می شود ) را تغییر دهند یا خیر ؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

حضرت عزراییل ! طنزنویس جماعت هنرمند نیست - در چهلچراغ هجدهم اردیبهشت ماه هشتاد و نه چاپ شد

پنچرکننده ترین سخن هفته را معاون سینمایی وزیر ارشاد به زبان آورده که گفته استفاده از اسامی خارجی در عنوان فیلم های ایرانی ممنوع شد . حالا فکر کنید عنوان برخی فیلم ها با این دستور به چی تبدیل می شود



فیلم قتل آنلاین : قتل به موقع در شبکه مجازی فیلتر نشده مجوزدار ( هرچند خود فیلتر هم خارجی ست )


فیلم راننده تاکسی : راننده خودروی نارنجی گران فروش دربست سوارکن ِ کم گیر بیا !


فیلم چگوارا : کریم شیره ای


فیلم از کرخه تا راین : از کرخه تا جوق ِ کاظم آباد


فیلم همه چیز درمورد دموکراسی : همه چیز درباره اسمش را نبر !


فیلم دیدار در سن پترزبورگ : دیدار در 2500 کیلومتری آق قلا در مدار بیست درجه شرقی


فیلم آقای دلار : آقای ارز خارجی مشکوک






سیاسی ترین پنچری هفته اختصاص دارد به سید اصلاحات که مهمان هر هفته ماست . انگار یک سری ها میخ و تیغ به دست آماده اند نگذارند چرخ سید اصلاحات یک روز پنچر نباشد . حالا آخرین پنچر کننده سید اصلاحات کسی نیست جز جواد لاریجانی که گفته " زمانی که خاتمی رییس جمهور شد وظایف یک رییس جمهور را فراموش کرد و شروع کرد مانند مسیح سخن گفتن و دم از تئوری های جهانی زد . " حالا دیدید درست در زمانی که عده ای ادعای مدیریت جهان را دارند خاتمی متهم شد به ارائه تئوری های جهانی ِ خارج از وظیفه !






این بار قصد دارم یک پنچری را هم پیشگویی کنم . آن هم پنچری خودم است . یعنی اگر طی این هفته من عمرم را دادم به شما که هیچ . والا مرا پنچر شده محسوب کنید . چرا ؟ چون با این مرگ و میری که بین هنرمندان شایع شده اگر حضرت عزراییل نیاید سراغمان یعنی طنزنویس جماعت هنرمند محسوب نمی شود و با این حساب ما باید برویم کشک مان را بسابیم






هفته پیش عرض کردم برخی پنچری ها جنسیتی ست و برخی دیگر دوجنسیتی ! سخنگوی ستاد نخبگان حوزه و دانشگاه از جمله کسانی ست که با یک تیر دو نشان می زند . مثلا گفته "به پرونده خانم زاده ها رسیدگی شود " خوب


این جمله از یک طرف خانم ها را پنچر می کند که بدانند از این به بعد غیر از بهشت که زیر پایشان است باید طبقات دادگستری را هم زیر پایشان احساس کنند . از طرف دیگر جمله ای ست که آقایان را هم پنچر می کند . چرا ؟ چون یکی از مباحث تخصصی آقایان که تا حالا ورود خانم ها به آن امکان پذیر نبود همین بحث آقازاده ها بود که خانم ها با فعالیت های فمنیستی شان این قلم را هم از حیطه اختصاصی آقایان خارج کردند .






پنچر شده برتر هفته هم کسی نیست جز مامور شنود اطلاعاتی آمریکا . چرا ؟ چون یک سایت اصولگرا اعلام کرد آمریکا نسبت به نصب دستگاه شنود روی احشام اقدام کرده است . حالا آن بنده خدا مامور اطلاعاتی را بگو که چه صداهایی می شنود . خدا خیر بدهد مخترعان را که دستگاهی نساخته اند که بو را بشود شنود کرد والا چه بر سر آن مامور می آمد با خداست

تاثیر سکته مغزی در ازدواج - در هفته نامه چهلچراغ یازدهم اردیبهشت ماه هشتاد و نه چاپ شد

لقب پنچرترین شاغل هفته را به همکار و دوست خوبم پوریا عالمی اعطا می کنم . مگر نه اینکه او همین بغل دست ما آسانسورچی است ؟ و مگر نه اینکه عضو سندیکای صنایع آسانسور ایران از وجود چهل هزار دستگاه آسانسور بدون استاندارد در کشور خبر داده ؟ پوریا جان تو هم با این شغلی که انتخاب کردی پنچری ات عین خود ما دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد . از ما گفتن بود







بعضی شغل هاست که برخلاف آسانسورچی گری فقط زن ها در آن پنچر می شوند . مثلا یک بازرگان پنچر بازرگانی است که زن باشد . نخیر بنده به هیچ وجه قصد ندارم با دم شیر بازی کنم . فقط توجه شما را به سخنان یک بانوی نمونه بازرگان جلب می کنم که گفته نه بار به دلیل زن بودن اجازه ورود به مجتمع فولاد مبارکه نداشته . حالا خوبی پنچری خانم ها این است که آقایان برایشان ترمز می کنند . از ماشین پیاده می شوند و در جهت کمک راهکار ارائه می کنند . به همین نیت آقایان طرحی داده اند که درصورت تصویب وزارت زنان تشکیل شود . حالا با توجه به اینکه نیت 98% آقایانی که جهت کمک به بانوان پنچر کرده نگه می دارند بر کسی پوشیده نیست ( بلا نسبت شما ) فکر می کنید امکان دارد آقایان بگذارند یک زن به عنوان وزیر وزارتخانه زنان انتخاب شود ؟ آن هم در حالیکه یک بانوی نمونه بازرگان را به فولاد مبارکه راه نمی دهند و برای آموزش رانندگی هم باید یک مرد , بانوان گرامی را همراهی کند ؟






پنچر شده برتر هفته بی شک فرمانده نیروی دریایی آمریکاست . چرا ؟ چون فرمانده بسیج اعلام کرده ناوهای هواپیمابر آمریکایی لگنی بیش نیست . بدین ترتیب فرمانده لگن بودن نه تنها مایه مباهات نیست که یک پنچری دو سوراخه تلقی می شود . راستی وقتی ناو هواپیمابر لگن باشد به نظر شما روی تولیدات خودروهای داخلی چه اسمی می توان گذاشت ؟ تا پیش از این ما به خودروهای وطنی می گفتیم لگن . از شما خوانندگان گرامی درخواست می کنم واژه های جایگزین خود را به من ای میل کنید .






پنچرکننده گمنام هفته : وقتی رییس شورای شهر تهران گفت هدفمند کردن یارانه ها شهرداری را بی خاصیت می کند یک رهگذر گمنام زیر لب گفت همسان سازی به همین می گویند ها . تازه شهرداری می شود مثل بقیه جاها . این رهگذر بی شک پنچرکننده ترین جمله هفته را بر زبان آورده !






پنچرکننده ترین خبر هفته هم لااقل برای نگارنده این بود که پزشکان اعلام کردند سن سکته در ایران به سی و دو سال رسید و با توجه به این خبر آپاراتچی شما چند سالی هم از سن سکته اش گذشته و عنقریب است که پنچر که چه عرض کنم ، لاستیکش بترکد و چهار چرخش برود هوا . اما همه اش این فکر مرا به خود واداشته که چطور می شود سن ازدواج در آقایان به سی و پنج سال رسیده اما سن سکته سی و دو سال است ؟ یعنی آدم ها اول سکته می کنند بعد فکر ازدواج می افتند ؟ یا اصلا آدم تا سکته مغزی نکند واقعا به فکر ازدواج می افتد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

دو پنچری ببخشید دو بچه کافیست ؟ در چلچراغ چهارم اردیبهشت ماه هشتاد و نه چاپ شد

پنچری که همین طور قضا قورتکی نیست . برای خودش مراتبی دارد . عینهو عرفان هفت مرحله دارد لااقل که خوب مراحلش در سبک های مختلف پنچرگیری کمی متفاوت است . یک شاعر جنوبی هم در این خصوص سروده هفت آپاراتی شهر را عصار گشت ما هنوز اندر خم پس کوچه ایم . که این عصار با آن عصار خواننده نسبت دوری دارد . همه این ها را گفتیم که یکجوری گفته باشم یکی از پنچری پذیر ترین اقشار خواننده جماعت است که هی باید در طبقات ارشاد پنچری اش را در اتاق مجوز ترانه مجوز موسیقی مجوز کنسرت مجوز آلبوم و . . . بگیرد . خوب این از پنچرترین شغل هفته و اما همان طور که وعده کرده بودم یک پنچری تاریخی هم برایتان تعریف می کنم .







پنچری تاریخی هفته : قیافه پنچر آن افسر انگلیسی را در نظر بیاورید که وقتی به ناپلئون گفت : ما انگلیسی ها برای شرافت می جنگیم و شما فرانسوی ها برای پول جواب شنید درست است هرکس برای چیزی که ندارد می جنگد !






پنچرترین سیاستمدار هفته : بی شک رییس جمهور سابق – محمد خاتمی – به علت اینکه از خروجش از کشور جلوگیری کردند به این لقب مفتخر می شود . وقتی رییس قوه قضاییه می گفت با دانه درشت ها برخورد خواهیم کرد باید شست مان خبردار می شد که گفتگوی تمدن ها حق خروج نداشته باشد .






پنچر کننده برتر هفته : سازمان صدا و سیما با ارسال نامه ای که برای رییس اتحادیه مخابرات جهانی فرستاد و در آن به ارسال پارازیت روی شبکه های ایران اعتراض کرد هر چهار چرخ ما را پنچر کرد . راستش دیگر بعید نیست فردا وزیر راه هم نامه بنویسد و به سقوط توپولف حامل رییس جمهور لهستان اعتراض کند . یا وزیر ارشاد طی نامه ای به چاپ نشدن یک کتاب در سوییس اعتراض کند .






پنچر شده برتر هفته : یک دوستی دارم که بیست و نهم اسفند ماه هشتاد و هشت صاحب فرزند شد . حالا بچه دار شدن خودش یک پنچری ( هرچند احمدی نژاد گفته دو پنچری ببخشید دو بچه کافیست شعار انحرافی ست ) اما کاش فقط این بود . وقتی اعلام کردند از اول فروردین هشتاد و نه دولت به هر نوزاد یک میلیون تومان می دهد باید قیافه پنچر شده دوست مرا می دیدید . راستش باز هم کاش فقط همین بود . این بنده خدا تازه بیست و هشت اسفند موفق شده بود از اداره محل کارش انتقالی بگیرد برای شهرستان . خوب انتقالی مدل 88 که شامل طرح افزایش 50درصدی حقوق کارمندان فراری از تهران نمی شود . تا اینجا شد سه پنچری . حقش است اسمش را توی کتاب رکوردهای گینس درج کنند .






پنچرگیری برتر : این نیست که ما فقط پنچری ها را اعلام کنیم . نخیر ما اینجا پنچرگیری هم می کنیم یا لااقل بهترین روش ها و راه حل های پنچرگیری را خدمتتان معرفی خواهیم کرد . حالا در این بازار بی کاری به شما پیشنهاد می کنم تا دست توی کار زیاد نشده یک اداره مهاجرت به شهرستان تاسیس کنید ( مثل دفترهای وکالت مهاجرت کانادا که همه جا روییده ) و متقاضیان خروج از تهران و دریافت وام دولت را تلکه کنید و بگویید با واریز مبلغی به حساب تان شما می توانید بهترین امکانات و بیش ترین افزایش حقوق را برایشان جور کنید . تا حالا که تو این کشور دروغ کنتور نمی انداخته باز هم نمی اندازد . راحت باشید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

شاعری که پنچر نشده باشد شاعر نیست - در چلچراغ بیست و هشتم فروردین هشتاد و نه چاپ شد

همان طور که در شماره قبل گفتیم پنچری و مشتقات آن مساله امروز و دیروز نیست . یک مساله تاریخی ست که از بدو تولد بشر دربست روزگارش را سیاه کرده . نمونه تاریخی پنچری هم زیاد داریم . وقتی کریستف کلمب به قصد رسیدن به سرزمین دیگری کاملا اتفاقی به سرزمین آمریکا رسید یک پنچری تاریخی عظیم رخ داد . نخیر خودش پنچر نشد اما با کشف آمریکا دنیا را که پنچر نمود . یا وقتی هیتلر پا به سرزمین روسیه گذاشت فکرش را نمی کرد که سرمای روسیه نه تنها خودش را پنچر کند بلکه در آینده باعث پنچری بسیاری از ملت های دنیا شود . حالا از این پس قصد داریم هر هفته اخبار و تحولات پنچری را برایتان بازگو کنیم بلکه باعث بشود با استفاده از این تجربیات چرخ تان هوس پنچر شدن به سرش نزند .



در هر شماره ما چند نوع پنچرگیری جدید یا باستانی را برایتان تعریف می کنیم تا هم فال باشد هم تماشا .






مثلا شاعری کتاب شعرش را داده دست ناشر ( یقین بدانید همین که کتاب از هفت خوان رستم عبور کرده و به مرحله چاپ رسیده شاعر و ناشرش چندبار پنچر کرده اند , ردخور ندارد ) بعد می بیند به جای شعری که گفته بود "خانه اشغال شده" چاپ شده " خانه آشغال شده " . اشغال کجا و آشغال کجا ؟ خداییش پنچر نمی شود ؟ البته شاعری که پنچر نشود شاعر نیست


یک پنچری جدید هم داشتیم که نوبر است . یک نفر را می شناختم از همین حالا شروع کرده بود به تبلیغات پیش از موعد برای انتخابات شوراها که عضو شورای شهر شود . کلی هم خرج کرده بود اما یکهو دید ای دل غافل مجمع تشخیص مصلحت , قانون تجمیع انتخابات شوراها با انتخابات ریاست جمهوری را تصویب کرده و انتخابات شوراها دو سال عقب افتاده .


پنچر کننده برتر هفته : کلیه کارشناسان آپارات خانه به قالیباف شهردار تهران رای داده اند که پایه مونوریل را در میدان آریاشهر جمع کرد رفت پی کارش






پنچر شده برتر هفته : مسئولان سازمان هواپیمایی کشور به اتفاق آرا به این منظور برگزیده شدند . چرا ؟ چون درست در روزهایی که همه سعی داشتند بگویند " همه چی آرومه من چقدر خوشحالم " و بقبولانند که هواپیمای توپولف امن و امان است ناگهان یک هواپیمای توپولف در روسیه سقوط کرد و رییس جمهور لهستان عمرش را داد به شما






برترین سخن پنچر کننده هفته : انصافا این روزها انتخاب پنچرکننده ترین سخن هفته کار بسیار دشواری است . از بس که دست توی کار زیاد شده . اما آقای پزشکیان نماینده مجلس با اعلام این جمله که ساعت کاری مفید در ایران یک ساعت است با اختلاف ناچیزی از دیگران گوی سبقت را ربود . به نظر بنده آن یک ساعت مفید کاری هم احتمالا مربوط به زمانی ست که آقایان در محل کار خوابیده اند و کار نمی کنند !

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

رنگین کمان - دلایل بی شمار در حمایت از طرح خروج از تهران- در روزنامه بهار بیست و هشتم فروردین هشتاد و نه چاپ شد

احمدی نژاد از پنج میلیون نفر از شهروندان تهرانی خواسته تهران را به مقصد شهرستان ها ترک کنند . من بنا به دلایل زیر با این طرح کاملا موافقم


1- با این طرح یکهو و به سرعت آب خوردن سرانه هر شهروند تهرانی از محیط های آموزشی ، فضای سبز ، اماکن هنری ، سینماها و موزه ها و سالن های ورزشی و . . . چند برابر می شود و دیگر لازم نیست دولت در این بخش ها سرمایه گذاری کند . درحالیکه تاثیر منفی هم در آمار شهرستان ها ندارد . چون وقتی سرانه شهرستان ها از این امور نزدیک به صفر باشد طبق یکی از اصول ریاضی صفر ضربدر هر عددی باز صفر شده و منفی نمی شود .

2- در روزهای پایانی سال پایانه ها خلوت است و دیگر مردم برای گرفتن بلیط قطار و اتوبوس توی سر و کول هم نمی زنند چون دیگر لازم نیست عید بروند شهرشان بلکه از اول سال توی شهرشان بوده اند . همین باعث کاهش قیمت بلیط در بخش حمل و نقل و کاهش دزدی و جیب بری های شب عید در پایانه ها می شود .

3- خروج این همه شهروند باعث کاهش تعداد سفر و در نتیجه کاهش مرگ و میر ناشی از سفر در نوروز می شود بدون اینکه شما ریالی بابت اصلاح جاده ها و خودروها بپردازید

4- کمک به گردشگری در تهران . چون حالا این شهرستانی ها هستند که باید عید به عید دست زن و بچه را بگیرند بیایند تهران برای گشت و گذار و ما نان را دو برابر قیمت بهشان بفروشیم که انتقام چندساله مان را گرفته باشیم

5- خروج فوتبال از سیستم دو قطبی به واسطه کاهش تعداد تماشاچیان دو تیم پرسپولیس و استقلال . درعوض طرفداران تیم کیسه کشی اکبرآباد علیا و لنگ دوزی اکبرآباد سفلی افزایش می یابند و از آنجایی که دیگر حساسیتی هم روی تیم های تهرانی نیست پدیده دوپینگ هم از فوتبال تهران رخت برمی بندد

6- گسترش برخی فعالیت ها به شهرستان هایی که تاکنون از آن موضوع بی نصیب بوده اند به واسطه انتقال برخی ادارات به شهرستان ها . مثلا درخواست انتقال یکی از کارمندان سازمان حفظ جنگل ها به یکی از شهرستان های کویر لوت باعث احداث اداره جنگلداری در آن خطه کویری می شود که خود باعث کاهش آلام از نظر روانی می باشد

7- با خروج شهروندان از تهران جناحی که اکثریت مردم را به همراه دارد از اکثریت افتاده و دیگر نمی تواند با غر زدن در امورات مملکت اخلال ایجاد کند

8- از بروز هرگونه تجمع با یا بی مجوز جلوگیری می شود چون دیگر کسی نیست که مثلا بعد از برد تیم ملی بریزد توی خیابان . آن وقت شهردار تهران هم دیگر نمی تواند عدد تجمع کنندگان را تخمین بزند

9- با خروج پنج میلیون نفر از ساکنان تهران خانه های بی شماری خالی می شود که می توان با فروش آن ها کلی درآمد کسب کرد . اصلا می شود آن ها را داد به طرح مسکن مهر که آمار پروژه هاش برود بالا

10- می توان با کاهش جمعیت تهران اماکنی نظیر پارک ارم یا تئاتر شهر و تالار وحدت را که دیگر نیازی به آن ها نداریم تخریب کنیم جای آن برج بسازیم

11- با خروج شهروندان تهرانی عملا پایتخت از تهران منتقل می شود و حرص اعضای تشخیص مصلحت که مخالف انتقال پایتخت بودند هم درمی آید .

12- و در آخر اگر حقوق ها یکسان نشد درعوض تهرانی شدن همسان سازی شد . با مهاجرت تهرانی ها به شهرهای دیگر اولا همه ساکنان همه شهرها می شوند بچه تهران درثانی شهرستانی ها هم دیگر نمی توانند بگویند فلانی بچه تهران و سوسول است

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

چشم ها را باید شست - در روزنامه بهار بیست و یکم فروردین ماه هشتاد و نه چاپ شد

سهراب سپهری گفته چشم ها را باید شست . واژه باید خود باران باشد . به همین منظور جهت شستشوی چشم مغز و دهان شما تعاریف جدید و مدرن از واژه های مستعمل قبلی ارائه می دهیم . چطور شرکت های خودروسازی هر روز یک مدل جدید از یک ماشین بیرون می دهند اما واژه نیاز به بازخوانی و ورژن جدید ندارد ؟ در ادبیات هم مسبوق به سابقه است . کاری که ما می کنیم نوعی بازسرایی واژه های کهن و نمور است



آزادی بیان : ما نمی فهمیم چطور همه از آزادی بیان دفاع می کنند اما از آزادی عمل نه . مگر می شود در بین اعضای بدن به زبان و دهان گفت شما مختار هستید هرچه می خواهد دل تنگتان بگویید اما به دست و پا بگویید فقط در این چارچوب حق فعالیت دارید ؟ این که خودش تبعیض آمیز و محدود کننده آزادی ست . پس ما نه تنها طرفدار آزادی بیان هستیم که معتقدیم باید به آزادی عملکرد هم احترام گذاشت . اتفاقا آدم ها دو دسته هستند . آدم های شعار گرا که دنبال آزادی بیان هستند و آدم های عمل گرا که حرف نمی زنند دوست دارند عمل کنند که نمونه مدرن و پیشرفته اش که دیگر قابل کنترل نیست هم در کشور روز به روز در حال افزایش است . پس طبق قانون پیشنهادی ما هرکس حق دارد هرچه می خواهد دل تنگش بگوید و همه هم اجازه دارند با گوینده مطلب هرکار دلشان خواست بکنند


انتخابات : شما می روید توی یک سوپرمارکت مدرن ( بقالی سابق ) و می خواهید پنیر بخرید . از بین هفت مارک معرفی شده توسط فروشنده شما یکی را انتخاب می کنید . این رفتار شکل گرفته در طول تاریخ باید معیار ما در دیگر امور از جمله انتخابات باشد . در واقع انتخاب هر چیزی از نماینده مجلس گرفته تا نوشابه از یک رویه ثابت برخوردار می باشد . انتخاب از بین گزینه های موجود که تاریخ مصرفشان هم نگذشته باشد . نمی شود که شما یکهو بگویید من می خواهم به فلانی رای بدهم . شاید فلانی تاریخ مصرفش گذشته یا اصلا پروانه بهداشت و استاندارد ندارد . پس انتخابات هم باید به سبک سوپرمارکتی به گونه ای باشد که شما از بین اجناس یا افراد معرفی شده توسط سوپرمارکت انتخاب تان را انجام دهید


همه پرسی : برخلاف اینکه فکر می کنند همه پرسی و انتخابات دو واژه مترادف هستند باید بگویم نخیر . همه پرسی یک گام جلوتر از انخابات است و تاکنون از ظرفیت های آن استفاده نشده . شما در همه پرسی با خرج بسیار کم تر و زمان بسیار سریع تر می توانید به نتیجه دلخواه برسید . معنای واژه در خود واژه مستتر است . از همه پرسیدن در یک آن . به همه بگویید درباره موضوعی مثلا قانون تعداد بچه دار شدن زوج ها می خواهید در فلان روز و فلان ساعت همه پرسی بگذارید . در همان روز و همان ساعت بروید بالای یک چارپایه و بگویید شما با این قانون موافق هستید یا مخالف ؟ موافق ها دست ها بالا . بعد تعداد دستهایی که بالا رفته را بشمارید . تقسیم بر دو کنید ( چون همه موافقان در ایران دو دست شان را بالا می برند ) بدین ترتیب در کم تر از یک ساعت همه پرسی برگزار و نتیجه آن هم مشخص می شود . این همه اختلاف هم پیش نمی آید . بودجه کشور هم حفظ می شود . از این آن لاین تر انتخابات دیده اید ؟


دموکراسی : چرا "دموکرا سی" ؟ به این موضوع فکر کرده اید ؟ چرا " دموکرا چهل " نه ؟ " دموکرا پنجاه " ؟ همین دیگر تا به پیشرفت فکر نکنید همان جا درجا می زنید . ما به زودی مرز دموکراسی را درنوردیده و با اعلام روش " دموکرا سد " یک روش حکومتی جدید را بنیان می گذاریم

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

هفت دلیل ساده برای اثبات خوشبختی شما ایرانی ها - در روزنامه بهار هجدهم فروردین هشتاد و نه چاپ شد

1- فکر کردید فقط روس ها با رولت روسی شان شهرت جهانی در زمینه قمار زندگی دارند ؟ نخیر . وقتی اعلام شده هر بیست و پنج دقیقه یک ایرانی در تصادف رانندگی کشته می شود یعنی ما ایرانی ها رولت روسی را به سبک خودمان ایرانیزه کرده ایم . با این حساب وقتی شما یک روز کامل بیرون از خانه بوده اید و از تصادف رانندگی جان سالم به در برده اید یعنی انسان خوشبختی هستید



2- شما از معدود انسان هایی در طول تاریخ هستید که می توانید بدون مشکل خاص و اعتیادی تلویزیون خود را خاموش کنید و به زندگی تان برسید . در دنیا کم تر پیش می آید کسی بتواند از برنامه های جذاب تلویزیون دل بکند اما چون برنامه های صدا و سیمای ایران بسیار دلنشین است شما از شانس به راحتی دل کندن از آن برخوردارید و این یکی از مهم ترین رازهای سلامت روان است


3- امکان بیکاری در این مملکت تقریبا صفر است . هرچقدر هم از کارهای تولیدی و اداری و کشاورزی و . . . رانده شوید باز دریچه ای به رویتان باز است تا شغلی بیابید . می توانید گوشه خیابان و بدون مالیات دلار بفروشید . یا سیم کارت یا کارت تلفن . اصلا جای خود در بانک به ویژه در ایام شلوغ را بفروشید به تازه واردگان بانک . یا جای پارک بفروشید به خودروهای در جستجوی پارک . یا اصلا راه در رو از ترافیک را به مسافران در ترافیک راه مانده بفروشید . وقتی می گویند آمار بیکاری پایین است کسی باورش نمی شود ان وقت


4- محققان می گویند از هر ده نفر ایرانی هفت نفر از چاقی یا اضافه وزن رنج می برند . چاقی بر اثر پرخوری حاصل می شود و پرخوری بر اثر خرید زیاد مواد غذایی و خرید زیاد هم سرمنشا مالی دارد . جان کلام پولدارها چاق می شوند و بی پول ها لاغر . پس از هر ده ایرانی هفت نفر سرمایه دار در کشور وجود دارد .


5- توریست وارد کشور نمی شود . این موضوع به شما آزادی عمل می دهد به راحتی هرجا دلتان خواست بروید و بدون شرمساری و خجالت روی سرستون های تخت جمشید و مینیاتورهای عالی قاپو و چلستون یادگاری بنویسید . اصلا تکه ای از آن را به یادگار ببرید منزل و باقیات صالحات ارث بگذارید برای نسل بعدی . بدون اینکه کسی مزاحم آزادی شما بشود می توانید با اسپری روی چغازنبیل بنویسید دریای غم ساحل ندارد .


6- آزادی فراتر از مطلق . کدام کشور را سراغ دارید که مردم آن کشور و شهروندانش فارغ از درجه یک و دو بودن شان بتوانند آزادانه به کلیه حاکمان و پادشاهان و سیاستمداران پیشین و تاریخی شان یا اصلا سیاستمداران در قید حیات از قدرت کنار رفته شان اینچنین بتازند ؟ شما می توانید به راحتی و بدون اینکه هیچ دادگاهی از شما بازخواست کند حداقل سه هزار سال تاریخ این سرزمین را به سخره بگیرید . قابلیتی که در هیچ کشور دنیا به شما اعطا نمی شود این آزادی دستاورد کمی نیست


7- اموالتان مصادره نشده است آن هم در حالیکه برای مثال طبق حکم دادگاه بخشی از اموال محسن رفیقدوست مصادره شده است ( هرچند این به مقدار ناچیز پانزده میلیارد ریال باشد ) یا زندان نرفته اید آن هم وقتی شخصی با سابقه سیاسی بهزاد نبوی در زندان است . یا بهتان حمله نشده است آن هم در شرایطی که به رییس جمهور سابق کشور – محمد خاتمی – هم حمله می شود یا به سمتتان شلیک نشده است – آن هم در شرایطی که در روز روشن به رییس سابق مجلس تیراندازی شده . . . دلیلی محکم تر از این ها برای خوشبختی می خواهید ؟ وقتی شب سالم می رسید خانه و از حمله باجگیران و خفت کن ها و کف زن ها و کیف برها و زورگیران و هواداران دو آتشه فوتبال و سارقان و لات های محله و رانندگان بی اعصاب و ریزش ساختمان ها و تصادفات و آلودگی هوا و کتک کاری در صف بانک و دست به یقه شدن با راننده تاکسی و سین جیم گشت ارشاد و . . . درامان مانده اید یعنی یک روز دیگر را هم در سایه خوشبختی سپری کرده اید .






پس دیگر عذر و بهانه نیاورید . شما چون ایرانی هستید خوشبخت می باشید . اگر هنوز هم می گویید نه بیاییم سروقتتان بهتان حالی کنیم . دِهه !

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

متن سانسور نشده مطلب من که در روزنامه بهار 27-12-1388چاپ شد

رنگین کمان

قرمز : فعلا تا اطلاع ثانوی محفل شبانه برگزار نمی شود . کرکره را کشیده ایم پایین . قبل از اینکه کلا کرکره مان را ساقط کنند . یعنی فعلا دیدیم وحدت اهالی خانه امکان پذیر نیست و هر یک از اهالی ساز خودش را می زند این بود که همه را فرستادیم مرخصی برای مدت نامتناهی . اما اگر فکر کردید این یعنی جاخالی دادن من بدانید که درست نیست . چون این روزها جاخالی دادن جواب نمی دهد . راستش دیر و زود شاید داشته باشد اما سوخت و سوز نخواهد داشت . بگذریم . کمی هم از اوضاع و احوال بگوییم







نارنجی : در روزنامه ها نوشته بودند در رقابت های انتخاباتی عراق ، کاندیداها هدیه هایی مثل نفت و برنج توزیع کرده اند . باز رای دهندگان عراقی شانس آورده اند هدیه را نقد دریافت کرده اند و منتظر ننشسته اند نفت را بیاورند سر سفره شان . از قدیم گفته اند سیلی نقد به از حلوای نسیه .






زرد : پزشکی هم کم کم دارد سياسی می شود . در بحبوحه اتفاقات اخیر و جدال های جناحی يک روزنامه اصلاح طلب اين خبر را منتشر کرد : پزشکان توصيه نمودند برای استفاده از موبايل از گوش چپ بيش تر استفاده شود .






سبز : کی می شود این رنگ از رنگین کمان هم پاک شود با خداست . رنگین کمان که مهم تر از پرچم نیست . حالا اگر فردا نگویند عوامل خودسر این کارها را می کنند . اصلا انگار روز به روز بر تعداد افراد خودسر افزوده می شود . ای بابا این مطلب دیگر سیاسی نیست . شر برای ما درست نکنید . می گویید نه . پس نشنیده اید رییس کمیسیون مجلس گفته 40% مردم خودسرانه دارو مصرف می کنند






آبی : وزیر کشور عربستان خواستار همکاری ایران و کشورهای عربی از کانال های طبیعی شد . یک نفر برای من بگوید کانال طبیعی یعنی چه ؟ یعنی کانال بی پارازیت ؟ کانال ضرغامی ؟ کانال فوتبال و وقت تلف کردن عربی ؟ کانال بالای هجده سال ؟ راستی سن رای دادن چقدر شد بالاخره ؟






نیلی : اصلا به خارجی ها چه کار داریم ؟ برگردیم سر مملکت خودمان . از وقتی سردار رادان گفته ریگی از هرمزگان تا تهران مثل بلبل صحبت کرد دلشوره دارم که نکند این غربی ها گنجشک را رنگ کرده باشند جای بلبل جا زده باشند . باید از سردار رادان بپرسم بلبل مذکور به چه زبانی بلبل زبانی می کرد ؟ اصلا لهجه داشت ؟ can you speak English ؟ راستی داستان بلبل سرگشته و از کوه و کمر گشته را که مادربزرگ هامان تعریف می کردند یادتان هست ؟ بلبلی که زیاد بلبل زبانی بکند آخر سر می افتد توی دام . به قول معروف یک بار جستی ملخک . دوبار جستی ملخک . آخر تو دستی ملخک






بنفش : در خبرها آمده بود زمین لرزه شیلی طول شبانه روز را کم کرد . بدین ترتیب به نظر می رسد دولت بتواند دوباره بی خیال طرح عقب و جلو کردن ساعت ها در اول بهار شود . چون با کم شدن طول روز لامپ کمتری روشن می شود و خود این زلزله صرفه جویی برق را به همراه خواهد داشت

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

در شماره نوروزی سال هزار و سیصد و هشتاد و نه چلچراغ منتشر شد

فرهنگ پنچری
آپاراتی هستم . همان پنچرگیر خودمان . شغل آبا و اجدادی مان است . یک عمر همه مان با پنچری سروکار داشته ایم در طول تاریخ پدران یا درواقع نسل اندر نسل ما یا پنچر شده اند یا پنچرکرده اند یا پنچری دیگران را گرفته اند . زندگی ست دیگر . بالا و پایین دارد . حالا هم قرعه به نام من افتاده دکه ای بزنم این جا پنچری دیگران را تشخیص بدهم و پنچری شان را بگیرم . خدا را چه دیده اید شاید پنچر هم شدیم در این صفحه . به هر حال از این شماره در خدمتتان خواهم بود . به هر حال شغل ما هم مثل دیگر مشاغل کلمات کلیدی ای دارد که باید برایتان بعضی از آن ها را رمزگشایی کنم تا از هفته بعد در انتقال مطالب پنچرخانه دچار مشکل نشوم .
پنچر شدن : خالی شدن باد بر اثر عامل خارجی . پژمرده شدن . وا رفتن . شکست سیاسی عشقی اقتصادی
پنچر کردن : خالی کردن باد دیگران با اعمال زور . صدور بیانیه ، بخشنامه و گاهی استفاده از جسم سخت
باد : عامل اصلی پنچری . بعضی مواقع از برخی نقاط بعضی ها در می رود .
لگن آب : محل آزمایش نشتی باد . لگن را پر از آب کرده و مورد پنچر شده را در آن تست می کنند . لگن به هیچ یک از شخصیت های اقتصادی فرهنگی و سیاسی ارتباطی ندارد . پیکان سابق
تلمبه : از توضیح برخی واژه های 18+ معذوریم !
آش و لاش : لاستیک درب و داغان . کهنه . شبیه فردی که از دیدار با عوامل خودسر برگشته !
چسب : برطرف کننده پنچری به صورت موقت . حالت برخی سیاستمداران دسته 2 نسبت به سیاستمداران طراز یک
فرسوده : حالتی که به لاستیک یا شخص هنگام سر و کله زدن با عوامل بازدارنده دست می دهد .
شیشه خرده : یکی از عوامل پنچری . در برخی فرهنگ ها در احزاب علیا و سفلی به وفور یافت می شود .
لاستیک : جسم سخت با قابلیت کش آمدن . نان لواش در برخی محلات . آتش زدن آن در برخی شب های سال مجازات دارد . شخص با قابلیت پنچر شدن
تنظیم باد : میزان کردن باد جهت سرعت مناسب . جرح و تعدیل آثار توسط سردبیر دلسوز جهت جلوگیری از چپ شدن هرنوع خودرو و شخص

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه

طنز من در شماره نوروزی هفته نامه سلامت - بیست و دوم اسفند هشتاد و هشت

گفتند : خرید هواپیماهای بالای پانرده سال ممنوع می شود । حتما به زودی شاهد این تیتر خواهیم بود : من توپولف پانزده سال دارم
در سيزده بدر سال 88 ركورد زده شد : توليد 11هزار و 500تن زباله در سيزده به در از مسئولان انتظار مي رود در سيزده به در امسال با دعوت از نماينده كتاب گينس به ثبت ركورد جديد جهاني توليد زباله در ثانيه كمك كنند

روزنامه ها تيتر زده بودند " وجود نيترات در آب تهران ، بعضي از مسئولان آن را تاييد و بعضي رد مي كنند به نظر مي رسد نيترات آب تهران هم سياسي شده و سیاستمداران چپ و راست آن را تایید یا تکذیب می کنند

کارشناسان بهداشت اعلام کردند ایرانی ها سه برابر میزان استاندارد نمک می خورند پس بیخود نیست برخی مسئولان تا این حد احساس خوشمزگی می کنند
رییس مرکز تحقیقات پوست و سالک گفت : اگزما در بهار دوبرابر می شود بدین وسیله ضرب المثل قدیمی به این شکل به روز می شود بزک نمیر باهار میاد । . . اگزما با وبا میادالبته یکی از دوستان گفت : همراه اگزما یارانه ها هم از اول بهار می آید

یکی از اعضای هیات مدیره انجمن متخصصان پوست ایران اعلام کرد : بعضی ها به شلوار جین حساسیت دارند ظریفی گفت : امیدواریم این بعضی ها برخی برادران گشت ارشاد نباشند !

تحقیقات دانشمندان نشان می دهد خرید کردن می تواند برای سلامتی زنان مفید باشد از دانشمندان عزیز درخواست می شود تحقیقی هم درمورد سلامتی مردان پس از همراهی بانو و خرید کردن انجام دهند

در خبرها آمده بود نور روز در كنترل وزن مفيد است । بدین ترتیب اگر از فردا دیدید جوانی سر خیابان ایستاده زنجیر می چرخاند بدانید ایشان بی کار نیست . بلکه رژیم لاغری دارد و درحال کنترل وزن خود می باشد .

اعلام شد خوردن گوجه فرنگی باعث کاهش فشارخون می شود । به شهروندان گرامی پیشنهاد می شود هنگام رانندگی در خیابان های شهر , نگاه کردن به اخبار و تماشای مسابقات فوتبال داخلی حتما مقدار زیادی گوجه فرنگی دم دستشان باشد

پژوهشگران ادعا کردند دریافته اند جهش ژنتیکی توانایی نوشیدن شیر حدود 7500 سال قبل رخ داده। کاش این عزیزان تحقیق می کردند ببینند جهش ژنتیکی توانایی نوشیدن شیرخشک چینی چه زمانی اتفاق افتاده است ؟
در روزنامه ها نوشتند ده درصد کاربران اینترنتی در ایران معتاد فضاهای مجازی شده اند و اعلام کردند طرح جمع آوری معتادان در تهران تشدید یافته است
من هم چون حوصله جمع آوری شدن ندارم قصد دارم در ِ وبلاگم را تخته کنم

برخی روزنامه نگارها با مرد جماعت مشکل دارند । مثلا کسی که چند وقت پیش در روزنامه اش تیتر زده بود 50% کودک آزاری ها توسط پدران انجام می شود می توانست بنویسد 50% کودک آزاری ها توسط مادران انجام می شود . یا نه . اصلا می نوشت 50% کودک آزاری ها توسط مردان انجام نمی شود !

اعلام شد 65% ایرانی ها اضافه وزن دارند آن وقت می گویند قدرت خرید مردم کاهش پیدا کرده

۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

رنگین کمان - ستون جدید طنز من در روزنامه بهار

روزنامه بهار -هجدهم اسفندماه هشتاد و هشت
قرمز : فعلا تا اطلاع ثانوی محفل شبانه برگزار نمی شود । کرکره را کشیده ایم پایین । قبل از اینکه کلا کرکره مان را ساقط کنند । یعنی فعلا دیدیم وحدت اهالی خانه امکان پذیر نیست و هر یک از اهالی ساز خودش را می زند این بود که همه را فرستادیم مرخصی برای مدت نامتناهی । اما اگر فکر کردید این یعنی جاخالی دادن من بدانید که درست نیست । چون این روزها جاخالی دادن جواب نمی دهد . راستش دیر و زود شاید داشته باشد اما سوخت و سوز نخواهد داشت . بگذریم . کمی هم از اوضاع و احوال بگوییم

نارنجی : در روزنامه ها نوشته بودند در رقابت های انتخاباتی عراق ، کاندیداها هدیه هایی مثل نفت و برنج توزیع کرده اند . باز رای دهندگان عراقی شانس آورده اند هدیه را نقد دریافت کرده اند و منتظر ننشسته اند نفت را بیاورند سر سفره شان . از قدیم گفته اند سیلی نقد به از حلوای نسیه .

زرد : پزشکی هم کم کم دارد سياسی می شود . در بحبوحه اتفاقات اخیر و جدال های جناحی يک روزنامه اصلاح طلب اين خبر را منتشر کرد : پزشکان توصيه نمودند برای استفاده از موبايل از گوش چپ بيش تر استفاده شود .

سبز : کی می شود این رنگ از رنگین کمان هم پاک شود با خداست . رنگین کمان که مهم تر از پرچم نیست . حالا اگر فردا نگویند عوامل خودسر این کارها را می کنند . اصلا انگار روز به روز بر تعداد افراد خودسر افزوده می شود . ای بابا این مطلب دیگر سیاسی نیست . شر برای ما درست نکنید . می گویید نه . پس نشنیده اید رییس کمیسیون مجلس گفته 40% مردم خودسرانه دارو مصرف می کنند

آبی : وزیر کشور عربستان خواستار همکاری ایران و کشورهای عربی از کانال های طبیعی شد . یک نفر برای من بگوید کانال طبیعی یعنی چه ؟ یعنی کانال بی پارازیت ؟ کانال ضرغامی ؟ کانال فوتبال و وقت تلف کردن عربی ؟ کانال بالای هجده سال ؟ راستی سن رای دادن چقدر شد بالاخره ؟

نیلی : اصلا به خارجی ها چه کار داریم ؟ برگردیم سر مملکت خودمان . از وقتی سردار رادان گفته ریگی از هرمزگان تا تهران مثل بلبل صحبت کرد دلشوره دارم که نکند این غربی ها گنجشک را رنگ کرده باشند جای بلبل جا زده باشند . باید از سردار رادان بپرسم بلبل مذکور به چه زبانی بلبل زبانی می کرد ؟ اصلا لهجه داشت ؟ can you speak English ؟ راستی داستان بلبل سرگشته و از کوه و کمر گشته را که مادربزرگ هامان تعریف می کردند یادتان هست ؟ بلبلی که زیاد بلبل زبانی بکند آخر سر می افتد توی دام . به قول معروف یک بار جستی ملخک . دوبار جستی ملخک . آخر تو دستی ملخک

بنفش : در خبرها آمده بود زمین لرزه شیلی طول شبانه روز را کم کرد . بدین ترتیب به نظر می رسد دولت بتواند دوباره بی خیال طرح عقب و جلو کردن ساعت ها در اول بهار شود . چون با کم شدن طول روز لامپ کمتری روشن می شود و خود این زلزله صرفه جویی برق را به همراه خواهد داشت

۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه

درشماره یکصد و سی و هشت دوهفته نامه آهنگ زندگی چاپ شد - همسر ايده آل داشتن در One minute

شايد اين سئوال براي همه شما به وجود آمده باشد كه چگونه مي شود يك همسر ايده آل داشت . اصلا ويژگي هاي يك همسر ايده آل چيست ؟ من سعي كرده ام در اين جا به اين سئوال هميشگي و كهن پاسخ دهم .
1- بعد از چند سال زندگي مشترك به اين نتيجه مي رسيد كه يك شوهر ايده آل شوهري است كه خانه را ترك كرده باشد . ( به هر علتي اعم از فوت ، مهاجرت ، ماموريت اداري يا فرار از خانه )
2- يك مرد ايده آل براي زندگي مردي ست كه معتقد باشد بيني شما زيباترين بيني جهان است اما با عمل زيبايي بيني شما نيز مخالفت نكند و بگويد عزيزم با آن كه بيني تو ماه است و انگار تراشيده شده اما چون ماه تر مي شوي اوكي من قبول مي كنم
3- اگر خودش با اتوبوس شركت واحد سر كار مي رود مهم نيست ( به شرطي كه صبح خيلي زود كه همسايه ها خوابيده اند از خانه بزند بيرون ) مهم اين است كه خودرو را براي شما بگذارد . البته اين موضوع به تناسب اندام او و آب شدن چربي هاي اضافه اش هم كمك خواهد كرد .
4- شما را به بهترين رستوران ببرد اما نگران اضافه وزن شما و تناسب اندامتان باشد . لذا انتظار نداشته باشد شما در خانه آشپزي كنيد و اضافه وزن پيدا كنيد
5- فوتبال را به برنامه آشپزي ترجيح ندهد . مهم نيست كه شما در خانه آشپزي مي كنيد يا نه . مهم اين است كه شما با يادگيري فن آشپزي مي توانيد به دستپخت ديگران ايراد بگيريد .
6- يك شوهر ايده آل شوهري است كه تماشاي فيلم همشهري كين را به ديدن سريال جومونگ ترجيح ندهد و اعصاب شما را به هم نريزد . همچنين تماشاي سريال جومونگ را به رفتن خانه باجناقش ترجيح ندهد . در واقع رتبه بندي اهميت موضوعي امور را خوب از بر باشد
7- مردي كه فردي به اسم آنجلينا جولي را بشناسد نمي تواند مرد مناسبي براي ادامه زندگي باشد . شوهري ايده آل است كه با ديدن اتفاقي آنجلينا جولي بپرسد " زن اين خانم كي باشند ؟ "
8- مرد ايده آل بايد پس از شناختن آنجلينا جولي و نيكول كيدمن معتقد باشد آن ها زنان بد چهره اي هستند و در برابر زيبايي خيره كننده شما آن ها محلي از اعراب ندارند .
9- شوهري مي تواند به عنوان شوهر ايده آل مفتخر شود كه هميشه حساب هاش پر پول باشد و البته حساب مشترك با شما داشته باشد . در واقع شوهري ايده آل است كه به تقسيم كار اعتقاد داشته باشد . واريز پول به حساب مشترك از آن او و برداشت مشقت بار پول از همان حساب مشترك از آن شما .
10- شوهر خوب شوهري ست كه مقتصد باشد . بداند خريد يك جوراب براي مادرش وقتي از آن استفاده نمي كند دور ريختن پول است و البته خسيس هم نباشد و درك كند چقدر براي شما مهم است آن پالتو پوست گران قيمت را داشته باشيد
11- به رنكينگ اهميت دهد . درك كند كه شما در مسابقه ناخواسته اي با زنان همسايه فاميل و دوست هستيد و مدام در رتبه بندي بهترين و خوش پوش ترين زن سال بالا و پايين مي رويد . به اين موضوع واقف باشد كه پول همه چيز آدم نيست و گاهي با خرج كردن پول جهت دريافت لقب خوش پوش ترين زن به معنويت بالايي دست يافته ايد كه با هيچ پولي قابل خريدن نيست !!
12- شوهر ايده آل شوهري ست كه بداند بايد در مقابل انتقادهاي شما در جمع سكوت كند و نشان دهد مرد دموكراتي ست . خودش هم در جمع هرگز از شما انتقاد نكند كه به وجهه شما خدشه اي وارد نكرده باشد .
13- وقتي مادرتان براي او يك بافتني مي بافد حتي اگر آستين اش بسيار بلندتر از دست او باشد آن را بپوشد و مدام از هنرهاي مادرتان و دخترش ( و ترجيحا دخترانش ) تعريف و تمجيد كند
14- فرق جواهر بدلي از اصل را بداند و بيخود بهانه جويي نكند
15- يا در مدح شما شعر بگويد يا شعر ديگران را بدزدد و در مدح شما آن را بازخواني كند .
16- روز تولد شما را از يك هفته قبل جشن بگيرد . تولد شما كه از زلزله كم اهميت تر نيست كه پيش لرزه دارد و پس لرزه دارد و در روز اصلي هم حسابي مي لرزاند . بايد با خريد كادوي مناسبي پيش لرزه خوبي برايتان به وجود بياورد . بعد هديه اصلي را در روز تولدتان رو كند و سپس به عنوان پس لرزه هم شما را سورپرايز كند . لازم نيست شما را با يك مهماني ناگهاني و بدون هماهنگي سورپرايز كند . بهتر است به جاي آن شما با دريافت يك گردنبند يا دستبند با ارزش سورپرايز شويد .
17- يك شوهر ايده آل شوهري ست كه قيافه مارلون براندو ، تيپ براد پيت ، صداي پاواروتي ، پول اوناسيس ، شهرت بكهام و عقل ملانصرالدين را داشته باشد .
18- حالا براي اينكه ببينم آموزش من چه تاثيري روي شما داشته يك تست مي گيرم . فرض كنيد شما با ماشن آخرين مدلي كه همسرتان برايتان خريده تصادف مي كنيد و ماشين درب و داغان مي شود . واكنش يك همسر ايده آل به اين تصادف چيست ؟ الف – ناراحت مي شود كه چرا تصادف كرده ايد ؟ ب- طرف ديگر تصادف را به باد كتك مي گيرد كه چرا شما به ماشين او زده ايد ؟ پ - شما را دلداري مي دهد كه چيزي نيست ؟ ت – ضمن گريه به خاطر صدمه روحي و رواني وارده به شما و انجام شكرگزاري بابت عدم آسيب جسمي تان شما را با سلام و صلوات به اولين بيمارستان خصوصي راهنمايي و ضمن پرداخت كليه خسارت وارده به طرف مقابل با انجام يك عذرخواهي رسمي مانند جنتلمن ها ، خودروي حادثه ديده را به اولين مكانيكي معتبر هدايت و در نهايت با خريد يك دستگاه نو از همان خودرو يا يك مدل بالاتر سعي مي كند شما آن حادثه شوم را فراموش كنيد بله اگر گزينه ت را انتخاب كرده باشيد آموزش من درست بوده والا بايد دوباره در كلاس هاي مقدماتي من حاضر شويد

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

خلیجی که هرگز عربی نمی رقصد - در روزنامه بهار هشتم اسفندماه هشتاد و هشت چاپ شد













پدربزرگ چینی گفت : مینگ تاسویی سیچون یعنی این خلیج عر . . . عمه خانم گفت : عمه جان یک نگاه به بیرون بیانداز ببین این زبان بسته چه می خواهد صدای عرعرش گوش فلک را کر کرد . همسرم گفت : صدا از بیرون نبود که . صدای روح رییس علی دلواری گفت : خصم خانگی ست . ببرید زبانش را . مادربزرگ رو به پدربزرگ چینی گفت : این حرف ها چیست می زنی شما ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژانگ تاتسو سینچومی یعنی چطور شما وقتی رییس دولتتان گفت هدف بعدی آمریکا هند و چین است نه ایران ، موضع گیری نکردید ؟ چرا تقبیح نکردید این فکر یانکی ها را . برادرم گفت : آی یعنی می شود یک روز این شانگهای . . . پدرم پرید وسط دعوا و گفت : دولت ما انگار سیستم اطلاعاتی اش خیلی قوی ست . آن از دستگیری ریگی این از اطلاع داشتن از نقشه راه حملات آمریکا . گفتم : تازه خبر ندارید احمدی نژاد گفته ظن قوی دارم غربی ها حاضرند به ما بمب اتم بدهند پدربزرگ چینی ناگهان خانه را گذاشت روی سرش . سرتاپا سیاه پوش شد و پارچه های سیاه آویزان کرد به در و دیوار و به سبک خودشان عود روشن کرد و هی مویه کشید و گفت : ژووو ژوووو یعنی هیهات هیهات . . . خانم بزرگ گفت : مرد که گریه نمی کند چی شد بگو ما هم بدانیم خوب . پدربزرگ چینی گفت : مینگ چینچو ماتسو یعنی این یک جنس از قلم افتاده بود . حالا جواب روح رفیق مائو را چه بدهم ؟ چرا زودتر نگفتید چه می خواهید خودمان بدهیم خدمتتان ؟ پدرم گفت : ای بابا بمب اتم مثل مهریه می ماند . کی داده کی گرفته ؟ مادر چشم غره رفت و گفت : درست که دادنی نیست اما گرفتنی هست . همچین پس می گیریم که نگو . برادرم گفت : مادرجان پس گرفتن کلا موضوعی سیاسی ست . شما دیگر وارد این مقولات نشو . مادرم گفت : درمورد چی حرف بزنم که سیاسی نباشد ؟ وزنه برداری ؟ همه با هم گفتیم : اوه اوه نه . گفت : سینما ؟ همه گفتیم : اوه اوه نه . پرسید : فیلسوف هابرماس ؟ سهام عدالت ؟ بنزین ؟ گرانی نان ؟ خوشه بندی ؟ همه گفتیم : نه مادر جان نه . مادرم گفت : الله و اکبر . . . پس . . . خانم بزرگ گفت : این که دیگه از همه حرفهات سیاسی تر بود . مادرم گفت : اصلا در مورد فوتبال حرف بزنیم همسرم گفت : کیف کردم از بازی بچه ها تو مسابقات باشگاه های آسیا . خوب این تیم های عربی ضایع شدند . پدرم گفت : تا آن ها باشند وقتی می آیند توی سرزمین ما اسم خلیج فارس ما را تحریف نکنند . مادرم گفت : دیدید توی کتابی که سفیر کویت هدیه داده بود به نماینده های مجلس اسم خلیج فارس را عوض کرده بودند ؟ برادرم گفت : حتما حالا قند توی دل دوستانشان هم آب شده . پدربزرگ چینی گفت : فینچان کومیتسویی یعنی من هم گفتم که می خواهند رقص عر . . . همه با هم یکصدا گفتیم : این خلیج هرگز عربی نمی رقصد . حتی اگر شیخ هاش به ساز هر کس و ناکسی برقصند

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

خانه خالی شود دیگر گلستان غم مخور- در روزنامه بهار تاریخ اول اسفندماه هشتاد و هشت چاپ شد










پدرم گفت : خوشبختانه انگار دولت عزمش را جزم کرده نه تنها قیمت مسکن را پایین بیاورد که همه جوان ها را هم بفرستد خانه بخت . مادرم پرسید : چطور ؟ پدرم جواب داد : چون بعد از اینکه گفتند می خواهند از تردد خودروهای تک سرنشین جلوگیری کنند حالا اعلام کرده اند قرار است برای خانه های خالی هم مالیات سنگینی تعیین کنند . پدربزرگ چینی گفت : یانگ سو میچومی . یعنی آن بار که ما یک خانم را به زور سوار خودروی تک سرنشین مان کردیم همه تان صداتان رفت بالا . ببینید خودتان الان گفتید خانه خالی مالیات دارد ها . ما اگر مسافر زدیم بردیم خانه مان که دیگر خالی نباشد دوباره نگویید چرا ها ! خانم بزرگ گفت : بیجا می کنید . اصلا چند وقتی ست شما و این پسره توپولف روس دارید زیرآبی می روید فکر می کنید ما نمی فهمیم هان ؟ دارم براتان . برادرم گفت : راستی خبری از این پسره چشم آبی نیست . برگشته کشورش ؟ فک و فامیل هاش پیدا شدند ؟ خانم بزرگ گفت : رفته اما برمی گرده . بمیرم الهی ... اقبال لاهوری خوب گفته یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور . گفتم : خانم جان اولا که شاعرش اقبال نیست و حافظ است . شما دیگر مثل این کارگردان یوزارسیف نشوید که معلوم نشد داستان شهاب الدین طاهری را فیلم کرده یا خود آن بنده خدا را یا آن بنده خدا اطلاعات غلط داده ؟ اسم خالق اثر خیلی مهم است . درثانی از قدیم معروف است می گویند اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد . مثل حقوقی ست که خرجش کرده باشی . مادرم گفت : مثل رژیم حقوقی دریای خزر . . . صدای روح خودسر پرید وسط حرفش که : دریای خزر نه و مازندران . پدرم گفت : حالا چه فرق می کند . مهم رژیم حقوقی اش است که هی درصدش دارد می آید پایین . مادر بزرگ گفت : احسنت . ما هم چند ماه است همین را می گوییم. پس خودت بالاخره اعتراف کردی دارد می آید پایین درصدش . من که می گویم تورم کم شده . خانم بزرگ که گوشش سنگین شده گفت : آره مادرجان ورمش کمتر شده . تقصیر خودت بود آمدی جلوی چوب گلف من . درد هم می کند ؟ برادرم گفت : شما با کی بازی می کردید آخر خانم جان ؟ کسی خانه نبود که . صدای روح خودسری گفت : با من . حرفی بود ؟ دخترخاله ام گفت : از این بحث تورم عبور نکنیم . شما که می گویید تورم کم شده چطور خط فقر اینقدر قد کشیده ؟ پدربزرگ چینی گفت : مانگ ژان چویی . یعنی اگر نمی توانید قدش را کنترل کنید ما یک دستگاه کنترل کننده قد وارد کنیم از چین . پدرم گفت : لازم نکرده و زیر لب ادامه داد : اه . . . هر دستگاه کنترل کننده ای را ساخته اند این ها . خانم بزرگ گفت : اصلا بحث از پایه ایراد دارد . مدیرعامل انجمن رفاه و تامین اجتماعی راست گفته برخی به طرح سیاسی خط فقر علاقه دارند ها . همسرم گفت : بحث سیاسی نیست . مثلا شما به من بگو قیمت ساندویچ همبرگر در یک فست فود نسبت به چند سال پیش . . . چشمتان روز بد نبیند . مادر بزرگ هرچه دم دستش بود پرت کرد سمت همسرم و گفت طلاق نوه ام را می گیرم . نشنیدی یک عضو کمیسیون بهداشت مجلس گفته تهاجم فرهنگی با ابزاری به نام فست فود علیه دیزی صورت می گیرد ؟ خائن . . . غربزده . . . جاسوس . . .

۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

زندگی پنج ستاره - در روزنامه بهار بیست و هشت بهمن ماه هشتاد و هشت چاپ شد











عمه خانم گفت : خدا را شکر نامزد معترض به نتیجه انتخابات هم بازداشت شد । مادرم پرسید : جدی ؟ کی ؟ خانم بزرگ گفت : خیلی هم دیر بوده . اینهمه زمان گذشته تازه عدلیه یادش افتاده باید برخورد کند با این ها ؟ پدرم گفت : نخیر . نامزد معترض سریلانکایی بازداشت شده . چه ربطی به ما دارد ؟ مادربزرگ گفت : آهان . . . دیدی حالا ما چقدر تساهل و تسامح داریم که بازداشت نکرده ایم شان ؟ صدای یک روح خودسر گفت : وزیر ارشاد اصلاحات هم تساهلش زیاد بود شما بپا مثل اون نفتی نشی ! مادربزرگ که از برخورد روح خودسر برآشفته بود گفت : نخیر شما به کار خودتان بپرداز . صدای روح خودسر در هیاهوی یک خانم پا به سن گذاشته و پدربزرگ چینی که خانه را گذاشته بودند روی سرشان گم شد . مادرم پرسید : چرا خانه را گذاشته اید روی سرتان ؟ خانم پا به سن گذاشته گفت : از این شازده بپرسید . مرا به زور سوار ماشینش کرده آورده این جا . همسرم پرسید : پدربزرگ چرا این کار را کردید ؟ پدربزرگ گفت : هووو می سائومینگ . یعنی تقصیر من نیست . شهردار تهران مگر نگفته رانندگان خودروهای تک سرنشین خودخواه هستند ؟ من هم دیدم این خانم را سر راه برسانم بد نیست . بدکاری کردم ؟ گفتم : کاش رییس هواپیمایی هم همچین چیزی می گفت که شما سر راهتان به این ور آن ور دنیا ما را هم با خود می بردید که عدم خودخواهی تان را اثبات کرده باشید . عمه خانم گفت : قربونت برم با این آقای مشایی هم می شود بروی سفر ها . ماشاءالله یک سور به مارکوپولو زده از بس می رود سفر . گفتم : نخیر . سفرهای مشایی به مذاق ما خوش نمی آید . من مثل همین پسرخاله ام باید یک سفر بروم ارمنستانی جایی . خانم بزرگ فریاد زد : آخر کار خودش را کرد ؟ از ارث محرومش می کنم . با کدام تور رفته بدهم مجوز آژانسش را باطل کنند ؟ مگر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نگفته بود تو این روزها حق ندارند احدالناسی را ببرند بلاد کفر ؟ همسرم گفت : چطور ؟ به خاطر این که مراسم شان اسلامی نیست یا لباس شان یا غذایشان ؟ برادرم گفت : این ها که نباید ملاک شان باشد . مگر همین آقای مشایی نگفته " لباس لباس است . لباس اسلامی که نداریم . غذا هم غذاست و غذای اسلامی نداریم همه غذاها اسلامی ست " . گفتم : پس ممکن است هتل شان مورد داشته . شاید چون پنج ستاره نبوده هتل گفته اند سفر را تحریم کنند. پدرم گفت : نخیر . دلیلش فقط این بوده که معاون گردشگری سازمان گفته شئونات کشور از هر چیز دیگری مهم تر است و لغو سفر هرگز مخل آزادی افراد نیست . بعدش هم هتل های پنج ستاره دیگر برو و بیایی ندارند که . همین چند روز پیش خواندم یک زن سعودی به دلیل نیش پشه از یک هتل پنج ستاره شکایت کرده . همسرم پرسید : یعنی شکایت این خانم به جایی می رسد ؟ صدای روح چرچیل آمد که اگر به نتیجه نرسید شما از پول غرامت جنگ جهانی دوم غرامت بنده خدا را بپردازید . و ادامه داد : راستی رفیق استالین قایم نشو . این ها درس تاریخ را دستکاری می کنند به من مربوط نیست بخشی از این غرامت درخواستی ایرانی ها بیخ ریش سرکار است ها . صدایی با زبان روسی چیزی گفت . بین اهالی محفل اختلاف است که این صدای استالین بود یا پوتین . نتیجه اش اما یکی است . خوب شرمنده . رویمان نمی شود بگوییم چه شنیدیم .

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

زنبیل فضایی - روزنامه بهار نوزدهم بهمن ماه هشتاد و هشت


خانم بزرگ با لباس فضانوردان توی اتاق نشیمن نشسته بود و به جعبه جادو خیره شده بود . برادرم پرسید هالووین است ؟ مادربزرگ گفت : این قرتی بازی ها مال شما غرب زده هاست . مگر نشنیدی با یک فضاپیمای ایرانی چند موجود زنده فرستاده اند هوا ؟ همسرم پرسید : خوب چه ربطی به خانم بزرگ دارد ؟ مادربزرگ گفت : نوبت گرفته . زنبیل گذاشته اول صف . فکر کردی . فقط انوشه انصاری می تواند برود فضا ؟ مادرم گفت : این تکه یخ 18 کیلویی که روزنامه ها نوشتند از آسمان به زمین افتاده ارتباطی با این فضاپیما ندارد که ؟ پدرم گفت : حالا خانم بزرگ چرا قصد کردید بروید سفر ؟ خانم بزرگ بادی به غبغب انداخت و گفت : آخه می گن تو سفرهای فضایی سن آدم خیلی دیرتر بالا می ره ! عمه خانم گفت : نکنه مصداق این مصرع سعدی باشی که گفت : بسیار سفر باید تا پخته شود خامی . پدربزرگ چینی گفت : مانگ هوو وان . یعنی این کارها سفر نمی خواهد . یک قرصی ساخته اند که عمر انسان را به صدسالگی می رساند . بگویم بفرستند از شانگهای ؟ برادرم گفت : این قرص که آمریکایی ست و چینی اش هنوز نیامده . خودم توی روزنامه خواندم . پدربزرگ چینی ابرو بالا انداخت و گفت : مینگ ژا تسه . یعنی چین جایگزین هرچیزی را در چنته دارد . پسرخاله ام گفت : همین کارها را می کند که خودش را دارد جای هند جا می زند توی پروژه خط صلح . خانم بزرگ که درست حرف ها را نشنیده بود گفت : نه مادرجان . خط صلح آباد نیست اسمش . خط ورامین مریخ است . صدای روح لباس شخصی گفت : یک ایستگاه هم قرار است کهریزک بزنند . آی فاز می دهد از این جا آدم بفرستی هوا . باز بدن مادربزرگ کهیر زد . پدرم می خواست قضیه را ماستمالی می کند . گفت : حالا این فضاپیما که موجود زنده می برد فضا مطابق طرح های نوین وزارت علوم تفکیک جنسیتی شده اند ؟ خانم بزرگ به این مسائل حساس است ها . صدای ناشناسی گفت : نگران نباشید . آدم وقتی می رود فضا تغییر کاربری می دهد . همسرم گفت : پس فضا هم مثل محوطه های باستانی است . عینهو معبد آناهیتا که تغییر کاربری داده تازگی . مادربزرگ گفت : این آقایی که گفته بود می خواهند با اینترنت باورهای مردم را تغییر دهند پر بیراه نگفته بود انگار . شما را شستشوی مغزی داده اند . عمه خانم گفت : اصل تغییر کاربری توسط سازمان میراث فرهنگی و گردشگری انجام شده که اعلام کرد تخت جمشید چیزی جز سنگ و خاک نیست . نمی دانم چرا خیلی بی ربط از دهانم پرید دانشیار دانشکاه علوم پزشکی هم گفته میانگین ضریب هوشی ایرانیان افت پیدا کرده . خانم بزرگ دادگاه صحرایی تشکیل داده . معتقد است حرف من دوپهلو بوده . فعلا دارم جواب پس می دهم به هیات منصفه . دلتان بسوزد . لااقل ما در محفل شبانه مان هیات منصفه داریم . . . تا بعد

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

محفل شبانه در روزنامه بهار به روز شد - یوگی و دوستان 2


پدرم گفت : یک کارگردان سینما گفته حامیان فیلم اخراجی ها باید محاکمه شوند । مادربزرگ گفت : همین دیگر . هی دم از فرهنگ می زدید آخر این طور ضایع شدید . به ما سرکوفت می زدید ضد فیلم و ضد قلم ؟ توزرد از آب درآمدید که . سانسورچی شدید . برادرم گفت : موشک جواب موشک دیگر مادرجان . چطور ما به خاطر نوشتن یک مقاله و عضویت در سایت شبکه های اجتماعی باید محاکمه و مواخذه شویم ؟ خوب این به آن در . همسرم گفت : حالا بالاخره تکلیف داوری جشنواره چه شد ؟ شنیدم برای اولین بار داورها شش تایی شده اند . عمه خانم که گوشش سنگین است گفت : دخترم تو دیگر شروع نکن . آتش بیار معرکه شده ای ؟ دخترها را چه به فوتبال که حالا هی شش تایی ها شش تایی ها می کنی ؟ پدرم گفت : ای داد یادم رفته بود که این هفته مسابقه دارند سرخابی ها . دیدی حالا چه شد ؟ ما که آنتن درست و حسابی نداریم چطور مسابقه را تماشا کنیم ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژی تسه سانگ . یعنی با تلویزیون چینی آنتن چینی و تخمه جاپونی چینی ! پدرم به او چشم غره رفت . عمه خانم گفت : مگر دیش ندارید آن بالا ؟ دیده ام برنامه های شبکه اصفهان را نگاه می کردید آن دفعه . برادرم گفت : با این پارازیت هایی که می اندازند نمی شود دیگر آن شبکه ها را هم تماشا کرد . بعد مادربزرگ به ما می گوید سانسورچی ! مادربزرگ گفت : خوبه خوبه . . . بیخود مظلوم نمایی نکن . ما خودمان زخم خورده ایم . کاسه داغ تر از آش نشو . خداییش وزیر کشور راست می گوید تعطیلی پخش شبکه ماهواره ای العالم در ماهواره عرب ست خلاف آزادی بیان است . پدربزرگ چینی گفت : مانک تی ژو . یعنی این آزادی بیان چیست دیگر ؟ خوردنی است ؟ کشیدنی است ؟ توضیحش را بدهید برایتان می سازیم صادر می کنیم چینی اش را . مادرم گفت : لازم نکرده . همین ظرف و ظروف چینی که داریم برای هفت پشتمان بس است . دخترخاله ام گفت : فوتبال که نمی توانیم ببینیم . سینما رفتن هم تا موضع فیلمسازش مشخص نشود صلاح نیست . لااقل یک کارتون بگذارید تماشا کنیم . مثلا همین سی دی ِ یوگی و دوستان . . . چشمتان روز نبیند . خانم بزرگ فریاد زد وامصیبتا . یار در خانه و ما تشنه لبان می گردیم ؟ این یوگی چشم سفید در خانه ما پنهان شده بود و آن وقت ماموران دنبالش می گشتند ؟ پدرم گفت : ای بابا این یوگی با آن یوگی تومانی هفت صنار تفاوت دارد . یکی دیپلمات است آن یکی . . . مادربزرگ گفت : من این چیزها سرم نمی شود . زود بگویید بیاید این جا اعتراف کند . همین دیگر . در خانه را باز می گذارید این اغتشاشگران راحت می آیند تو . می دهم از فردا گِل بگیرند در خانه را . فعلا قضیه را ماست مالی کرده ایم . اگر ستون ما به سرنوشت در ِخانه دچار نشود باز برایتان خواهم نوشت . فعلا .

۱۳۸۸ بهمن ۱۲, دوشنبه

خوشه های خشم














به خدا اگر می دانستم این کلمه این قدر حساسیت زاست هرگز آن را بر زبان نمی آوردم । تقصیر من هم نبود । تقصیر پدر سارا بود که وقتی اناری را شکافت و دانه های انار را دید یاد دوران کودکی و آن شعر معروف افتاد و خواست بخواند صد دانه یاقوت این جا نشسته . . . نمی دانم چرا فیلش یاد هندوستان کرد و اشتباهی گفت : یک دانه انگور این جا نشسته . ما هم برایش دست گرفتیم . بعد که آمدم خانه و خواستم سوتی پدر سارا را برای اهالی محفل شبانه تعریف کنم خبط کردم و گفتم بابای سارا به جای صد دانه یاقوت گفته یک خوشه انگور این جا نشسته . . . که یکهو مادربزرگ برزخ شد . گفت : همین دیگر سوژه پیدا کردید برای دست انداختن ما . زهی خیال باطل . فکر می کنید با این کارها می شود اتحاد داشت ؟ وحدت کرد ؟ نه شما بگویید اینطور باشد وحدت کردنی ست ؟ لاالاالله . . . درست می گوید مادربزرگ . البته که وحدت کردنی نیست بین این همه چیز در دنیا . این همه زیبا رو در جهان آدم بیاید وحدت بکند ؟ صدای یک روح لباس شخصی خودسر هم گفت : به ویژه اینکه مشایی گفته زیبارویان اهل جدال هم نیستند . عمه خانم گفت : صلوات بفرستید . اصلا نمی دانم چرا خوشه را مسخره گرفته اید شما ؟ زشت است . برادرم گفت : خوشه را که مسخره نکرد . خوشه بندی را مسخره کرد و اهالی خوشه سوم را . شما و خانم بزرگ هم که ماشاءالله هزار ماشاءالله با این همه دارایی منقول و غیر منقول جز خوشه سه نشدید . همسرم گفت : اینطوری یعنی دو نوع شهروند داریم ؟ شهروند درجه یک که خوشه بگیر است و شهروند درجه دو که خبری از خوشه موشه برایش نیست . پدربزرگ چینی گفت : ژی خوی شی سی . یعنی چه بسا شهروند درجه سه . توپولف روس گفت : جوخکا خوشکا رامیسکا . یعنی به جای خوشه این دسته سومی ها را می گفتند جوخه بهتر نبود ؟ پدرم گفت : بیراه هم نمی گوید بچه . البته که نوعی به جوخه بستن است این کار . مادربزرگ گفت : فکر کرده اید ما هم مثل این کشورهای غربی هستیم که احمدی مقدم گفته پلیس شان با خشونت به دنبال بقای نظامات خود هستند ؟ نخیر ما اهل مهرورزی هستیم . برادرم گفت : به ویژه در کوچه ها والا در خیابان اصلی که جای مهرورزی نیست . روح لباس شخصی گفت : در خیابان های اصلی که زیبارویان را . . . مادربزرگ پرید وسط حرفش که این روح لباس شخصی هم مثل کروبی و موسوی و خاتمی و هاشمی استحاله شده . پرت و پلا می گوید . حرفهای این مترجم معلوم الحال پائولو کوئیلو را برمی گرداند به ما . همسرم گفت : البته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . بالاخره مادرجان عده ای کشته شده اند دیگر . خانم بزرگ گفت : به قول علی سعیدی برای بقای حکومت هفتادهزار نفر هم کشته شوند کم است . بعدش هم کجای دنیا را دیده اید که دولت اینقدر گشاده دست باشد که به مردگان هم پس از مرگ یارانه بدهد و برای دفن شدن شان یارانه بگیرند ؟ مادرم گفت : دولت یارانه مرده ها را نداده و شهرداری این کار را کرده . همسرم گفت : یعنی مردگان عزیز هم خوشه چهاری هستند ؟ مادرم گفت : حالا بگذارید هدفمند کردن یارانه ها اجرایی شود آن وقت احتمالا از مردگان هم بابت کفن و دفن شان یک چیزی می گیرند . گفتم : بستگی دارد جنازه محترم سیاسی باشد یا نه . چپ باشد یا راست . مادربزرگ آمد اعتراض کند که دخترخاله ام آمد توی اتاق و گفت : این کتاب خوشه های خشم فاکنر را خوانده اید ؟ PDF اش برای من ای میل شده . خانم بزرگ از آن لحظه خیمه زده روی رایانه ها ( ما آقای صدیقی نیستیم به یارانه بگوییم رایانه . منظورمان همان کامپیوتر است ) و می خواهد مثل فرمانده نیروی انتظامی کلیه ای میل هایمان را کنترل کند . مشکل این جاست که تا ما به ایشان حالی کنیم پسورد کامپیوتر دیگر چیزی نیست که به ایشان الهام شود پیر شده ایم و ایشان زیر بار گرفتن پسورد از ما نمی رود و می گوید پسپورت شما نجس است . فعلا ما را تهدید کرده که پاسپورت ( پسورد ) غیر مجاز داریم . رایانه را هم محکوم کرده به عدم همکاری لازم . در پچ پچ ایشان با مادربزرگ شنیدم خواستار اجرای حد شرعی هم شده برای رایانه . پدربزرگ چینی می گوید : فنگ تسه چونگ یعنی این رایانه های غربی اینطور است دیگر . سخت وصال می دهد . برادرم می گوید خانم بزرگ بی خیال شوید آن تو پر بی ناموسی ست ها . مادربزرگ تلفن کرده عاقد بیاید خطبه عقد بخواند بین مادر بزرگ و رایانه. مشکل بی ناموسی ها به این راحتی حل می شود . فقط می ماند خوشه های خشم که باید به زور کنترل شود




۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

یوگی و دوستان




















اول فکر کردیم اشتباه شنیده ایم । بعد فهمیدیم نخیر مادربزرگ با قاطعیت معتقد است یوگی و دوستان در حوادث اخیر نقش داشته اند . پدرم گفت : مادرجان آن کارتون است به خدا . واقعیت ندارد . خانم بزرگ گفت : خیلی چیزها به نظر غیرواقعی می آمد اما واقعی بود . مثلا منافق بودن بعضی ها . کی باور می کرد این مهندس یا شیخ تان این طور منافق باشند . برادرم گفت : ما هم باور نمی کردیم در این کهریزک روزی روزگاری شاهد بازی صورت گیرد و آخ . . . وقتی از این حرف ها می زنیم در خانه روح های لباس شخصی خودسر سیخونکی به ما می زنند . خانم برزگ گفت : بزرگ نمایی نکنید . هی می گویید کهریزک کهریزک . اتفاقی نیفتاده آن جا . پدرم گفت : این حرف ها خوبیت ندارد این جا . بالای هجده سال صحبت کنید . همسرم گفت : والله این داستان کهریزک که باید برای 36+ ساله ها بیان شود فقط . اما آن داستان یوگی خوب است . که نگذاشتید سر در بیاوریم از آن که این برادران و خواهرانی که اعتراض داشته اند با کشتی پرنده آمده بودند یعنی ؟ . خانم بزرگ گفت : سردرآوردن ندارد. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید دیگر . نشنیده اید یا خودتان را به نشنیدن می زنید ؟ معاون وزیر اطلاعات گفته نقش یوگی و اینگو به عنوان دو دیپلمات آلمانی در حوادث اخیر محرز شده . گفتم : لابد فردا می گویند زلزله هائیتی هم کار گوریل انگوری بود . عمه خانم گفت : نخیر آن که کار آمریکا بود . کیهان اعلام کرده و برادر چاوز هم تاییدش کرده . مادرم گفت : این آمریکا کم کم دارد جای انگلیس را در ماجراهای دایی جان ناپلئونی می گیرد ها . این همان آمریکایی نیست که می گفتند هیچ غلطی نمی تواند بکند ؟ ما ضعیف شده ایم یا از اول به غلط فکر می کردیم کاری از دستش برنمی آید ؟ مادربزرگ گفت : شما بزرگش کرده اید خوب . مادرم گفت : ما نگفتیم که . خودتان . . . عمه خانم گفت : صلوات بفرستید . بابا یک ریش سفید در این فامیل پیدا نمی شود بین شما حکمیت کند . نمی دانید بعد از شنیدن این حرف خانم بزرگ چه قیامتی برپاکرد . فریاد زد هیهات که شما منافق ها دست از سر این خانواده بر نمی دارید . حکمیت سرتان را بخورد . سر اصول مگر می شود مماشات کرد ؟ امام جمعه مشهد راست گفته بود که طرح حکمیت از حرمت شکنی عاشورا هم ناپاک تر است . آن وقت شما آب به آسیاب دشمن می ریزید ؟ حکمیت کنید بین کی با کی ؟ بین ما با این عناصر ملعون که آیت الله جنتی خواستار برخورد شدیدتر باهاشان شده ؟ به قول جنتی اگر ضعف نشان بدهیم که آینده بدتری در انتظارمان است . پدرم گفت : پس چطور احمد خاتمی بین هاشمی رفسنجانی و یزدی حکمیت کرد ؟ کار ناپاک انجام داده ؟ ضعف نشان داده ؟ مادربزرگ گفت : نخیر این فرق دارد . تومنی هفت صنار هم فرق معامله است . مگر نشنیدید رحیم مشایی گفته زیبارویان هیچ وقت جدال نمی کنند ؟ این آقایان هم نباید از اول کار را به جدال می کشاندند . صدای ناشناسی گفت : زیبارو منظورتان کدام این آقایان بود ؟ نکند . . .



دیگر نپرسید بعدش چه شد . کاش ما هم مثل آیت الله نوری همدانی یک فدایی مثل حسنی امام جمعه ارومیه داشتیم که برای حفاظت از ما اعلام آمادگی می کرد . البته حفاظت از چه اش را من نمی دانم . مهم فدایی داشتن است که البته زیبارویان عالم فدایی دارند نه ما . احتمالا وزیر سابق بهداشت که به هلو معروف شد باید خیلی فدایی ( بخوانید کشته مرده ) داشته باشد . الله و اعلم

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

زندگی بدلی - در این شماره مجله آهنگ زندگی چاپ شد

همه چيز از يك بعداز ظهر سرد پاييزي شروع شد . جمعه بود و همه دور هم جمع شده بوديم كه شوهر خواهرم گفت تلويزيون دارد مسابقه كشتي قهرماني جهان پخش مي كند . از آنجا كه ما خانم ها با فوتبال بد هستيم ( چون بيش از حد مورد توجه آقايان است ) گفتيم فوتبال ببينيم . در سه دقيقه دوم شوهر خواهر بخت برگشته من بعد از اجراي فن توسط يكي از كشتي گيران وطني فرياد زد : ايول . بدل زد . اداي اين جمله همان و فرياد خواهر من كه شما مردها همه تان سر و ته يك كرباسيد همان . همه برگشتند به خواهرم نگاه كردند . شوهرش هم سرش را انداخته بود پايين و لام تا كام حرف نمي زد . خواهرم گفت : هان . لال شدي ؟ چيزي نداري بگي نه ؟ ورزشكارتان با غيرورزشكارتان هيچ فرقي با هم نمي كنيد . اون فن بدلي مي زند تو هديه بدلي مي دهي . اشاره خواهرم به جواهري بود كه چند شب پيش از شوهرش هديه گرفته بود . شوهرخواهرم گفت : براي تو قيمت هديه مهم است يا نفس اش ؟ خواهرم گفت : به شرطي كه گولم نزنند و دروغ بهم نگويند نفس هديه مهم است . شوهرخواهرم بادي توي غبغب انداخت و گفت : پس چرا آن سال كه براي تولدت يك كتاب آشپزي به تو هديه دادم آن همه جنجال درست كردي ؟ چون ارزان بود ؟ خواهرم گفت : نخير چون كتاب آشپزي بود . مگر من آشپزي بلد نيستم كه تو به من كتاب آشپزي هديه دادي ؟ شوهرش نه گذاشت و نه برداشت گفت : بلدي منتها آشپزي تو هم سبك بدلي ست . يعني قرمه سبزي ات شكل قرمه سبزي هست اما قرمه سبزي نيست . يك طعم و مزه ديگر است . پيش خودم گفتم الان خون به پا مي شود . اما خواهرم خيلي خونسرد گفت : تقصير من نيست اگر دختر شازده فلان بودم و آفتاب مهتاب نديدم . توي خانه بابام اينا من دست به سياه و سفيد نمي زدم . تو آمدي خانه خرابم كردي . شوهرش گفت : بله خوب اصلا اولين بدلي اين زندگي تو بودي . مادرم يكروز آمد خانه گفت مي خواهم دختر حاجي را برايت بگيرم . فلان است و بهمان است و رعناست و از هر انگشتش يك هنر مي ريزد و خانه دار است . ما هم خام شديم گفتيم بسم الله . آمديم جلو عقد و عروسي و از هول حليم شيرجه رفتيم توي ديگ اما آخر سر ديدم ددم واي . قد رعنا يعني يك متر و پنجاه سانتي متر قد . غافل از اينكه حاج خانم كفش پاشنه بلند سركار عليه را رويت نكرده بود . از هر انگشتت هم كه صد البته شر شر صد هنر مي ريخت . براي همين بود كه هنرها ريخته بود و هيچ هنري باقي نمانده بود . اي واي از آن آخري كه خانه داري هم در حد ليگ دسته سوم رباط كريم بود . خواهرم گفت : اوه اوه . ترمز بريدي جونم . در مورد قد و قامت مادر جنابعالي حق داشته مرا رعنا معرفي كند چون مبناي مقايسه اش تو بودي خوب . نيست تو دو متر قد داري مي خواستي زن دو متري بگيري . نه جونم براي صد و پنجاه و دو سانت قد زن يك متر و نيمي مي شود صنوبر . كفش پاشنه بلند هم چشمت را بزند كه بعد ازدواج يك لنگه اش را هم نخريدي برايم . خانه دار هم بودم الحمدالله . همان خانه خيابان زرتشت را نكند تو خريده بودي برايم ؟ خانه مال من بود . باباجان خريده بود . اين هم از خانه دار بودنم . اما حداقل مثل تو دكتر بعد از اين نبودم بيايم خواستگاري ادعا كنم دارم پزشكي مي خوانم . بعد كه مراسم سر گرفت ببيني پزشكي نيست و علوم آزمايشگاهي است . دكترا نيست و فوقش ديپلم است ! و آن هم وقتي خرت از پل گذشت به بهانه اينكه بازار كار ندارد و فلان و بهمان ولش كني بشوي همان ديپلم ردي سابق دوباره . شوهر خواهرم گفت : نيست سركار عليه توانستند در كلاس هاي شبانه ديپلمشان را بگيرند انتظار شوهر دكتر داشتند . آن روز مادرم زنگ مي زند كه موهايش را كوتاه كني مي گويي وقت ندارم . بنده خدا نمي داند كه مدرك آرايشگري ات را با پول خريده اي كه . خواهرم كه خون خونش را مي خورد گفت : نيست تو همه مداركت اصل است . نگذار دهانم را باز كنم سرباز بدلي . مي شود بگويي تو كه رفته اي خدمت مقدس سربازي دوره ديده اي آموزش ديده اي . اسلحه دستت گرفته اي كجا خدمت كردي ؟ اسم پادگانش را بگو ما هم بدانيم . آخر مرد حسابي نگذار بگويم كارت پايان خدمتت را هم خريده اي . مي شود اصلا يك خاطره از دوران خدمتت بگويي ؟ يا يك عكس از آن دوران نشانمان بدهي ؟ يك دوست آن دورانت را اسم ببري ؟ شوهرخواهرم گفت : البته كه نام مي برم . همين باجناق عزيزم . توي پادگان با هم در يك آسايشگاه مي خوابيديم . من گفتم : سهراب تو هم بعله ؟ يعني تو هم خدمت نرفته اي و اين همه سال به من دروغ گفته اي ؟ سهراب به تته پته افتاد . داشت من و من مي كرد كه خواهرم گفت : اولا كه باجناق از اول فاميل بشو نبود . فاميل بدلي ست و اين را همه مي دانند . در ثاني سهراب خان هم يكي مثل تو . من كه اولش گفتم شما مردها همه تان سر و ته يك كرباسيد . سهراب كه تازه خودش را جمع و جور كرده بود گفت : اين چه حرفي ست ببم جان ؟ مگر ما مردها هم مثل شما خانم ها گل آفسايد هستيم كه مردودي توي كارمان باشد ؟ نخير . بنده با ايشان هم خدمتي بوده ام و به اين خدمت صادقانه زير پرچم هم افتخار مي كنم . ما سه سال تمام توي يك آسايشگاه خوابيديم . خواهرم گفت : بله خوب همين كه مي گويي سه سال خدمت كرده اي معلوم است چقدر خدمت كرده اي واقعا . منظورتان از آسايشگاه احتمالا آسايشگاه رواني بوده و الا . . . خوب شد نبوديد نديديد وقتي كشتي تمام شد و در اخبار ورزشي اعلام كردند برخي از اعضاي تيم ملي وزنه برداري دوپينگ كرده اند چه قشقرقي به پا كرد خواهر بنده . شما چطور ؟ چقدر از زندگي تان روي بدلي جات مي چرخد ؟

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

وقتي سن پترزبورگ تو را مي طلبد

پدرم گفت : رييس سازمان ميراث فرهنگي گفته ماركوپولو براي جاسوسي به جاده ابريشم سفر كرد . برادرم گفت : در مورد اين برادر ابن خلدون چيزي نگفته ؟ مادربزرگ گفت : او هم محارب است . خانم بزرگ گفت : نخير . ابن خلدون چون به دين مبين اسلام گرويده بود نه محارب بوده نه جاسوس . عرب جماعت كه جاسوس نمي شود . جاسوسي و جاسوس بازي فقط راست كار اين غربي هاست . مادربزرگ گفت : و غربزده ها . همسرم گفت : حالا اين شيخ . . . مادربزرگ حرفش را ابتر گذاشت و گفت : آن شيخ شما كه از همه جاسوس تر است با آن بيانيه اش با آن نامه اش . همسرم گفت : من كه منظورم شيخ شجاعمان كروبي نبود . هرچند اين نامه آخرش يك پا گلستان بود براي خودش . اما مي خواستم بگويم شيخ اجل سعدي چه . او را جاسوس نكرده اند به خاطر سفرهاش ؟ خانم بزرگ گفت : نخير . او هم شيخ شوخي بوده . اصلا سفر نرفته بوده و اين ها همه اش جعل تاريخي ست . از دروازه شيراز بيرون نيامده بوده اصلا . پدربزرگ چيني گفت : مانگ تسه يان يعني سعدي و ماركوپولو همه از يك جنس هستند . فقط تموچين بود كه جاسوسي گري نمي كرد براي شيطان بزرگ آمريكا . توپولف روس گفت : تاكبا ريكا . يعني تكبير ! صداي عده اي آمد كه گفتند الله و اكبر . الله و اكبر . عمه خانم گفت : وا مگر ساعت ده شب شده ؟ ديدي دير شد ؟ مادربزرگ گفت : نگوييد ديگر اين واژه را . سواستفاده هم حدي دارد . پرسيدم : بالاخره از نظر شما سعدي جاسوس بود يا نه . خانم بزرگ گفت : چون سفر نرفته بوده و همه اش زاييده ذهنش بوده سفرنامه هاش پس نمي توانسته جاسوس باشد . برادرم گفت : شيخ اجل چه شباهتي با سيد اصلاحات دارد . او هم تونس نرفته برايش سفر نامه نوشتند كه جاسوسي كرده و با فلاني و بهماني ديدار داشته آن جا . همسرم گفت : حقش است . وقتي بگويد عده اي غلط كرده اند ساختار شكني كرده اند در تجمعات ، آخر و عاقبتش اين مي شود . ساختار خودش را مي شكنند . مادربزرگ گفت : كسي با اين آقا كاري ندارد . برود گفتگوي تمدن هاش را بكند . از همان اول هم دنبال براندازي نرم بود . خانم بزرگ گفت : به قول علي سعيدي نماينده ولي فقيه در سپاه، در انقلاب صدر اسلام هم براندازي نرم اتفاق افتاد كه باعث شد انقلاب صدر اسلام از پا افتاد . همسرم گفت : يعني ما صدر اسلام هم انقلاب اسلامي داشتيم ؟ پدربزرگ چيني گفت : شينگ تا سون يعني انقلاب سوسياليستي اسلامي بوده حتما . مادربزرگ گفت : آن هم مي توانسته باشد جهت تعامل و گفتگو با جهان آن زمان . چون از اولش هم انقلاب صدر اسلام ضد غرب و ضد آمريكا بود !! عمه خانم گفت : اما آن شال سبزي كه اهل بيت مي بسته اند داستانش چه بوده ؟ خانم بزرگ گفت : آن شال هم ميرحسيني نبوده عين اين شالي بوده كه احمدي نژاد در اهواز انداخت دور گردنش . صداي ناشناسي گفت : شال مرا پس بده ! و صداي ديگري گفت : راي مرا و صداي ديگري گفت : پرچم ايران مرا پس بده . و صداهاي ديگري كه گفتند : يك ميليارد دلار را پس بده . خانم بزرگ گفت اين خانه ديگر جاي ماندن نيست . اين طور پيش برود بايد جت شخصي مان را آماده كنيم برويم روسيه اي جايي . برادرم گفت : زيارت عتبات عاليات تشريف مي بريد سن پترزبورگ به سلامتي ؟ گفتم : خانم بزرگ راه قدس اما اين وري ست ها از كربلا مي گذرد نه مسكو . صداي يك روح لباس شخصي گفت : گيتارت را نبري نبردي . ما را با خودت ببر !

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

تهدید نرم

مادربزرگ گفت : ديديد فرمانده نيروي انتظامي گفته تيراندازي به خودروي كروبي كذب محض است . پسرخاله ام گفت : البته از برادران غيور قزويني بعيد بود شليك چون معمولا اهالي آن شهر از اينكه مهمانشان شب آن جا اتراق كند لذت مي برند نه اينكه فراريش دهند . همسرم گفت : پس آن جاي گلوله ها چي بود روي شيشه ؟ خانم بزرگ گفت : اي داد بر من . صحنه سازي بود خوب دختر . شما پس توي دانشگاه چي مي خوانيد ؟ همه اش اعتصاب و سر كلاس نرفتن و امتحان ندادن ؟ حيف كه شوهرت نتيجه من است والا پاپوشي برايت مي دوختم كه . . . گفتم : البته در اينكه از نظر برخي ها كه خودشان را به خواب زده اند جنبش سبزي ها در صحنه سازي و تئاتر حرف اول را مي زنند شكي نيست . اين آقاي جوانفكر مگر نگفته ندا آقا سلطان هنرپيشه ي حرفه اي بود . احتمالا وقتي به اين نتيجه رسيده بود مثل ارشميدس از وان حمام برهنه دويده بيرون . فقط نمي دانم آن خدابيامرز چقدر در نقشش فرو رفته كه كشته شده . برادرم گفت : آن هيچ . كي نقش ضارب را بازي كرده ؟ سناريواش را كي نوشته . پدرم گفت : حالا حتما به كسي كه سناريوش را نوشته و نقش قاتل را بازي كرده جايزه هم داده اند . مادرم گفت : اسكار بهترين قتل لابد . پدربزرگ چيني گفت : ژام تي سو يعني تحقيق كنيد اگر سلاحش غربي بوده ما چيني اش را بفرستيم . همسرم گفت : دست دولت بعد از نهم درد نكند كه تصميم گرفته از آموزش زبان هاي چيني و روسي در ايران حمايت كند . واقعا لازم بود ما درست بفهميم پدربزرگ چيني چه مي گويد . توپولف روس گفت : داميشكا اولما سونف . يعني ضارب روس هم تومني هفت صنار با ضارب عرب و حزب اللهي فرق دارد ها . چنان مي زند به هدف كه نگو . شيشه ضد گلوله هم حريف ضرب دستش نيست . مادرم گفت : مگر آجر مي خواهد پرت كند ؟ ضرب دست مي خواهي اين دختران و پسراني كه در روز عاشورا . . . مادربزرگ زد زير گريه و گفت : بميرم برايت غريبي ات . . . و قبل از اينكه بگويد حسين صداي ناشناسي گفت : مير ! خانم بزرگ گفت : در اين خانه قداست ها ديگر شكسته شده . من با شما كاري ندارم بلند شوم بروم سريال آشپزباشي ام را ببينم . همسرم گفت : به خودتان زحمت ندهيد خانم بزرگ نمي گيرد . پارازيت دارد . مادربزرگ گفت : مگر روي شبكه هاي خودي هم . . . پدرم گفت : چون اينجا آنتن نداشت ما از طريق ماهواره مي گرفتيم برنامه هاي تلويزيون را . اين ها هم كه خودي و غير خودي سرشان نمي شود ديگر . مادرم گفت : پس بگو دوباره ميگرن من عود كرده . مادربزرگ گفت : اما وزير بهداشت گفته مضر بودن پارازيت ها اثبات نشده . همسرم گفت : يكي از اعضاي كميسيون بهداشت مجلس خوب گفته كه اگر ضرر ندارد خانه شان را عوض كند اين وزير بيايد در منطقه پر پارازيت سكونت كند . عمه خانم گفت : نكند نارمك مي نشسته از بس همه چيز نايس است آن جا . پدرم گفت : به به انگليسي حرف بزن شده ايد . خانم بزرگ گفت : بله خوب از بس به شبكه بي بي سي فارسي گوش داده . . . حقا كه اين بسيجي ها بايد بريزند اين ديش ها را جمع كنند دوباره . گفتم : اولا كه پارازيت چنان هست كه نياز به جمع كردن نيست . بعد هم طبق نظر فرمانده بسيج مسئوليت بسيج مقابله با تهديدات نرم است . صداي ناشناسي گفت : پس بگو چرا در تجمعات اعتراضي مردم ، بسيجي ها بيش تر خانم ها را مي زنند .
صدا در حال ردگيري ست . مطمئن باشيد زودتر از آنكه متهمان اصلي بازداشتگاه كهريزك به مردم معرفي و محاكمه شوند كسي كه اين حرف را زده پيدا شده اعتراف كرده و محاكمه مي شود .