مادربزرگ گفت : آخيش . بالاخره اسم اين خيابان ايرج ميرزا را در مشهد عوض كردند . پدرم گفت : چرا اين كار را كردند ؟ مادربزرگ گفت : چون شاعر ارزش مداري نبود . اشعار غير ارزشي داشت . همسرم گفت : خوب مولانا هم دارد . مادرم گفت : حالا بعد سي سال يادشان افتاده اشعارش ارزشي نيست ؟ همسر برادرم گفت : خوب نتيجه اينكه كتاب كسي چاپ نشود همين است ديگر . نخوانده بودند كه . عمه خانم گفت : نخورده باشند نون گندم يعني دست مردم هم نديده بودند ؟ برادرم گفت : حالا اسم آن خيابان را چه گذاشته اند ؟ نكند مايلي كهن گذاشته باشند چون اوج ارزش مداري ست ؟ پدرم گفت : نخير ايشان فعلا درقيد حيات و مشغول پرورش گنده باقالي ست در زمين كشاورزي شان و در مملكت ما پهلوان مرده را عشق است . خاله ام گفت : پهلوان پنبه ي مرده را البته . گفتم : خوب اسم خيابان را بايد مي گذاشتند چاوز . نديديد آقايان اعلام كردند چاوز يك فرد ارزش مدار و مذهبي ست ؟ پدرم گفت : فردا هم حتما مي گويند سردار چاوز از فرماندهان سپاه در دوران جنگ بوده . مادربزرگ گفت : اتفاقا بعد بازنشستگي مي تواند بيايد اينجا استاندار شود . پدربزرگ چيني گفت : ژو مي شانگ . يعني اگر استاندار نياز داريد چند تا برادر غيور صادر كنيم برايتان . پدرم گفت : نخير شما خودتان هم اينجا . . . خانم بزرگ چشم غره رفت . برادرم گفت : من مانده ام شما كه از شير مرغ تا جان آدميزاد صادر مي كنيد چرا مربي فوتبال تا حالا صادر نكرده ايد ؟ پدربزرگ چيني گفت : سينگ تا اوووي . يعني ووووي چه حرفي زدي شيطون ؟ مربي براي قرمز يا آبي ؟ مادرم گفت : هيچ كدام . آقاي جلالي گفته طرح قرمز و آبي طرح انگليس ها به ساواك بوده . شما همان مربي ملي بايد بياوري . گفتم : يعني انقلاب رنگي از همان دوران معمول بوده بله ؟ خوانندگان محترم مي بينيد نقش مادربزرگ و خانم بزرگ كمرنگ شده بود در محفل ما چقدر ؟ موضع انفعالي دارند انگار وگرنه بايد الان در زيرزمين خانه بوديم . شايد هم آرامش پيش از طوفان است اما ما هم بيدي نيستيم كه با اين بادها بلرزيم . به قول شيخ اصلاحات تا عزراييل نيايد به راهمان ادامه مي دهيم .