پدربزرگ چینی مدام توی اتاق نشیمن راه می رفت و به چینی چیزهایی می گفت که مفهوم نبود . پدرم گفت : از چی عصبانی ست ؟ برادرم گفت : از اینکه به زودی ما هم سنت شکنی کرده و میوه صادر می کنیم به چین . مادرم گفت : چه خبر خوشی در این روزهای ناخوشی . همسرم گفت : کجاش خبر خوش است ؟ حالا حتما میوه گران می شود . پرسیدم حالا چه میوه ای قرار است صادر کنیم ؟ برادرم گفت : هلو . قرار است هلو صادر کنیم چین . پدربزرگ چینی گفت : ژینگ گانگ هو . یعنی زبانت را گاز بگیر . پدرم گفت : یعنی این قدر محصول هلو امسال زیاد بوده ؟ پدربزرگ چینی گفت : فینگ ژانگ جی . یعنی این نمی شود که وزیرتان را برکنار کنید بعد صادرش کنید چین . ما هلوی پس داده شده نمی خواهیم . خانم بزرگ گفت : وا . یعنی چی ؟ برادرم گفت : خوب وزیر بهداشت سابق بود که اسم هلو رویش گذاشتند ؟ . . . قرار شده سفیر ایران در چین بشود . می بینید بالاخره صادراتمان رونق گرفت . مادرم گفت : بفرما . او هم مزد دوستی اش با احمدی نژاد را گرفت . مادربزرگ گفت : همه دوست او هستند . احمدی نژاد که در مجلس گفت هفتاد میلیون نفر دوست در کشور دارد . پدرم گفت : یکی از این هفتاد میلیون هم لابد هاشمی رفسنجانی ست . گفتم : دور من یکی را هم باید خط قرمز بکشد . بنده دوست بشو نیستم اصلا . مادربزرگ گفت : چرا در مورد کسی که این همه رای آورده این طور حرف می زنید ؟ مادرم گفت : آخ . . . چی شد ؟ پسر خاله ام گفت : وای خاله رای را که منظورتان نبود ؟ مادرم گفت : نخیر . رای مساله اش را نشد حل کنیم داریم صورت مساله اش را در ذهنمان حل می کنیم . پدرم گفت : رای ما هم مثل افغانستان . آن جا هم انگار . . . برادرم پرید وسط حرفش و گفت : اتفاقا نتیجه رای شماری آن جا هم اعلام شد . انگار عبدالله عبدالله هفده درصد رای آورده و . . . صدای یک روح ناشناس گفت : احمدی نژاد هشتاد و سه درصد . خانم بزرگ گفت : . . . از آن جا که برخی خوانندگان گفته بودند پایان داستان های ما همیشه غم انگیز است و مثل فیلم ها پایان خوش ندارد نمی گویم مادربزرگ چه کرده و چه گفت . مهم این است که ما حرف خودمان را زدیم .