۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

یوگی و دوستان




















اول فکر کردیم اشتباه شنیده ایم । بعد فهمیدیم نخیر مادربزرگ با قاطعیت معتقد است یوگی و دوستان در حوادث اخیر نقش داشته اند . پدرم گفت : مادرجان آن کارتون است به خدا . واقعیت ندارد . خانم بزرگ گفت : خیلی چیزها به نظر غیرواقعی می آمد اما واقعی بود . مثلا منافق بودن بعضی ها . کی باور می کرد این مهندس یا شیخ تان این طور منافق باشند . برادرم گفت : ما هم باور نمی کردیم در این کهریزک روزی روزگاری شاهد بازی صورت گیرد و آخ . . . وقتی از این حرف ها می زنیم در خانه روح های لباس شخصی خودسر سیخونکی به ما می زنند . خانم برزگ گفت : بزرگ نمایی نکنید . هی می گویید کهریزک کهریزک . اتفاقی نیفتاده آن جا . پدرم گفت : این حرف ها خوبیت ندارد این جا . بالای هجده سال صحبت کنید . همسرم گفت : والله این داستان کهریزک که باید برای 36+ ساله ها بیان شود فقط . اما آن داستان یوگی خوب است . که نگذاشتید سر در بیاوریم از آن که این برادران و خواهرانی که اعتراض داشته اند با کشتی پرنده آمده بودند یعنی ؟ . خانم بزرگ گفت : سردرآوردن ندارد. خودتان را به کوچه علی چپ نزنید دیگر . نشنیده اید یا خودتان را به نشنیدن می زنید ؟ معاون وزیر اطلاعات گفته نقش یوگی و اینگو به عنوان دو دیپلمات آلمانی در حوادث اخیر محرز شده . گفتم : لابد فردا می گویند زلزله هائیتی هم کار گوریل انگوری بود . عمه خانم گفت : نخیر آن که کار آمریکا بود . کیهان اعلام کرده و برادر چاوز هم تاییدش کرده . مادرم گفت : این آمریکا کم کم دارد جای انگلیس را در ماجراهای دایی جان ناپلئونی می گیرد ها . این همان آمریکایی نیست که می گفتند هیچ غلطی نمی تواند بکند ؟ ما ضعیف شده ایم یا از اول به غلط فکر می کردیم کاری از دستش برنمی آید ؟ مادربزرگ گفت : شما بزرگش کرده اید خوب . مادرم گفت : ما نگفتیم که . خودتان . . . عمه خانم گفت : صلوات بفرستید . بابا یک ریش سفید در این فامیل پیدا نمی شود بین شما حکمیت کند . نمی دانید بعد از شنیدن این حرف خانم بزرگ چه قیامتی برپاکرد . فریاد زد هیهات که شما منافق ها دست از سر این خانواده بر نمی دارید . حکمیت سرتان را بخورد . سر اصول مگر می شود مماشات کرد ؟ امام جمعه مشهد راست گفته بود که طرح حکمیت از حرمت شکنی عاشورا هم ناپاک تر است . آن وقت شما آب به آسیاب دشمن می ریزید ؟ حکمیت کنید بین کی با کی ؟ بین ما با این عناصر ملعون که آیت الله جنتی خواستار برخورد شدیدتر باهاشان شده ؟ به قول جنتی اگر ضعف نشان بدهیم که آینده بدتری در انتظارمان است . پدرم گفت : پس چطور احمد خاتمی بین هاشمی رفسنجانی و یزدی حکمیت کرد ؟ کار ناپاک انجام داده ؟ ضعف نشان داده ؟ مادربزرگ گفت : نخیر این فرق دارد . تومنی هفت صنار هم فرق معامله است . مگر نشنیدید رحیم مشایی گفته زیبارویان هیچ وقت جدال نمی کنند ؟ این آقایان هم نباید از اول کار را به جدال می کشاندند . صدای ناشناسی گفت : زیبارو منظورتان کدام این آقایان بود ؟ نکند . . .



دیگر نپرسید بعدش چه شد . کاش ما هم مثل آیت الله نوری همدانی یک فدایی مثل حسنی امام جمعه ارومیه داشتیم که برای حفاظت از ما اعلام آمادگی می کرد . البته حفاظت از چه اش را من نمی دانم . مهم فدایی داشتن است که البته زیبارویان عالم فدایی دارند نه ما . احتمالا وزیر سابق بهداشت که به هلو معروف شد باید خیلی فدایی ( بخوانید کشته مرده ) داشته باشد . الله و اعلم

۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

زندگی بدلی - در این شماره مجله آهنگ زندگی چاپ شد

همه چيز از يك بعداز ظهر سرد پاييزي شروع شد . جمعه بود و همه دور هم جمع شده بوديم كه شوهر خواهرم گفت تلويزيون دارد مسابقه كشتي قهرماني جهان پخش مي كند . از آنجا كه ما خانم ها با فوتبال بد هستيم ( چون بيش از حد مورد توجه آقايان است ) گفتيم فوتبال ببينيم . در سه دقيقه دوم شوهر خواهر بخت برگشته من بعد از اجراي فن توسط يكي از كشتي گيران وطني فرياد زد : ايول . بدل زد . اداي اين جمله همان و فرياد خواهر من كه شما مردها همه تان سر و ته يك كرباسيد همان . همه برگشتند به خواهرم نگاه كردند . شوهرش هم سرش را انداخته بود پايين و لام تا كام حرف نمي زد . خواهرم گفت : هان . لال شدي ؟ چيزي نداري بگي نه ؟ ورزشكارتان با غيرورزشكارتان هيچ فرقي با هم نمي كنيد . اون فن بدلي مي زند تو هديه بدلي مي دهي . اشاره خواهرم به جواهري بود كه چند شب پيش از شوهرش هديه گرفته بود . شوهرخواهرم گفت : براي تو قيمت هديه مهم است يا نفس اش ؟ خواهرم گفت : به شرطي كه گولم نزنند و دروغ بهم نگويند نفس هديه مهم است . شوهرخواهرم بادي توي غبغب انداخت و گفت : پس چرا آن سال كه براي تولدت يك كتاب آشپزي به تو هديه دادم آن همه جنجال درست كردي ؟ چون ارزان بود ؟ خواهرم گفت : نخير چون كتاب آشپزي بود . مگر من آشپزي بلد نيستم كه تو به من كتاب آشپزي هديه دادي ؟ شوهرش نه گذاشت و نه برداشت گفت : بلدي منتها آشپزي تو هم سبك بدلي ست . يعني قرمه سبزي ات شكل قرمه سبزي هست اما قرمه سبزي نيست . يك طعم و مزه ديگر است . پيش خودم گفتم الان خون به پا مي شود . اما خواهرم خيلي خونسرد گفت : تقصير من نيست اگر دختر شازده فلان بودم و آفتاب مهتاب نديدم . توي خانه بابام اينا من دست به سياه و سفيد نمي زدم . تو آمدي خانه خرابم كردي . شوهرش گفت : بله خوب اصلا اولين بدلي اين زندگي تو بودي . مادرم يكروز آمد خانه گفت مي خواهم دختر حاجي را برايت بگيرم . فلان است و بهمان است و رعناست و از هر انگشتش يك هنر مي ريزد و خانه دار است . ما هم خام شديم گفتيم بسم الله . آمديم جلو عقد و عروسي و از هول حليم شيرجه رفتيم توي ديگ اما آخر سر ديدم ددم واي . قد رعنا يعني يك متر و پنجاه سانتي متر قد . غافل از اينكه حاج خانم كفش پاشنه بلند سركار عليه را رويت نكرده بود . از هر انگشتت هم كه صد البته شر شر صد هنر مي ريخت . براي همين بود كه هنرها ريخته بود و هيچ هنري باقي نمانده بود . اي واي از آن آخري كه خانه داري هم در حد ليگ دسته سوم رباط كريم بود . خواهرم گفت : اوه اوه . ترمز بريدي جونم . در مورد قد و قامت مادر جنابعالي حق داشته مرا رعنا معرفي كند چون مبناي مقايسه اش تو بودي خوب . نيست تو دو متر قد داري مي خواستي زن دو متري بگيري . نه جونم براي صد و پنجاه و دو سانت قد زن يك متر و نيمي مي شود صنوبر . كفش پاشنه بلند هم چشمت را بزند كه بعد ازدواج يك لنگه اش را هم نخريدي برايم . خانه دار هم بودم الحمدالله . همان خانه خيابان زرتشت را نكند تو خريده بودي برايم ؟ خانه مال من بود . باباجان خريده بود . اين هم از خانه دار بودنم . اما حداقل مثل تو دكتر بعد از اين نبودم بيايم خواستگاري ادعا كنم دارم پزشكي مي خوانم . بعد كه مراسم سر گرفت ببيني پزشكي نيست و علوم آزمايشگاهي است . دكترا نيست و فوقش ديپلم است ! و آن هم وقتي خرت از پل گذشت به بهانه اينكه بازار كار ندارد و فلان و بهمان ولش كني بشوي همان ديپلم ردي سابق دوباره . شوهر خواهرم گفت : نيست سركار عليه توانستند در كلاس هاي شبانه ديپلمشان را بگيرند انتظار شوهر دكتر داشتند . آن روز مادرم زنگ مي زند كه موهايش را كوتاه كني مي گويي وقت ندارم . بنده خدا نمي داند كه مدرك آرايشگري ات را با پول خريده اي كه . خواهرم كه خون خونش را مي خورد گفت : نيست تو همه مداركت اصل است . نگذار دهانم را باز كنم سرباز بدلي . مي شود بگويي تو كه رفته اي خدمت مقدس سربازي دوره ديده اي آموزش ديده اي . اسلحه دستت گرفته اي كجا خدمت كردي ؟ اسم پادگانش را بگو ما هم بدانيم . آخر مرد حسابي نگذار بگويم كارت پايان خدمتت را هم خريده اي . مي شود اصلا يك خاطره از دوران خدمتت بگويي ؟ يا يك عكس از آن دوران نشانمان بدهي ؟ يك دوست آن دورانت را اسم ببري ؟ شوهرخواهرم گفت : البته كه نام مي برم . همين باجناق عزيزم . توي پادگان با هم در يك آسايشگاه مي خوابيديم . من گفتم : سهراب تو هم بعله ؟ يعني تو هم خدمت نرفته اي و اين همه سال به من دروغ گفته اي ؟ سهراب به تته پته افتاد . داشت من و من مي كرد كه خواهرم گفت : اولا كه باجناق از اول فاميل بشو نبود . فاميل بدلي ست و اين را همه مي دانند . در ثاني سهراب خان هم يكي مثل تو . من كه اولش گفتم شما مردها همه تان سر و ته يك كرباسيد . سهراب كه تازه خودش را جمع و جور كرده بود گفت : اين چه حرفي ست ببم جان ؟ مگر ما مردها هم مثل شما خانم ها گل آفسايد هستيم كه مردودي توي كارمان باشد ؟ نخير . بنده با ايشان هم خدمتي بوده ام و به اين خدمت صادقانه زير پرچم هم افتخار مي كنم . ما سه سال تمام توي يك آسايشگاه خوابيديم . خواهرم گفت : بله خوب همين كه مي گويي سه سال خدمت كرده اي معلوم است چقدر خدمت كرده اي واقعا . منظورتان از آسايشگاه احتمالا آسايشگاه رواني بوده و الا . . . خوب شد نبوديد نديديد وقتي كشتي تمام شد و در اخبار ورزشي اعلام كردند برخي از اعضاي تيم ملي وزنه برداري دوپينگ كرده اند چه قشقرقي به پا كرد خواهر بنده . شما چطور ؟ چقدر از زندگي تان روي بدلي جات مي چرخد ؟

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

وقتي سن پترزبورگ تو را مي طلبد

پدرم گفت : رييس سازمان ميراث فرهنگي گفته ماركوپولو براي جاسوسي به جاده ابريشم سفر كرد . برادرم گفت : در مورد اين برادر ابن خلدون چيزي نگفته ؟ مادربزرگ گفت : او هم محارب است . خانم بزرگ گفت : نخير . ابن خلدون چون به دين مبين اسلام گرويده بود نه محارب بوده نه جاسوس . عرب جماعت كه جاسوس نمي شود . جاسوسي و جاسوس بازي فقط راست كار اين غربي هاست . مادربزرگ گفت : و غربزده ها . همسرم گفت : حالا اين شيخ . . . مادربزرگ حرفش را ابتر گذاشت و گفت : آن شيخ شما كه از همه جاسوس تر است با آن بيانيه اش با آن نامه اش . همسرم گفت : من كه منظورم شيخ شجاعمان كروبي نبود . هرچند اين نامه آخرش يك پا گلستان بود براي خودش . اما مي خواستم بگويم شيخ اجل سعدي چه . او را جاسوس نكرده اند به خاطر سفرهاش ؟ خانم بزرگ گفت : نخير . او هم شيخ شوخي بوده . اصلا سفر نرفته بوده و اين ها همه اش جعل تاريخي ست . از دروازه شيراز بيرون نيامده بوده اصلا . پدربزرگ چيني گفت : مانگ تسه يان يعني سعدي و ماركوپولو همه از يك جنس هستند . فقط تموچين بود كه جاسوسي گري نمي كرد براي شيطان بزرگ آمريكا . توپولف روس گفت : تاكبا ريكا . يعني تكبير ! صداي عده اي آمد كه گفتند الله و اكبر . الله و اكبر . عمه خانم گفت : وا مگر ساعت ده شب شده ؟ ديدي دير شد ؟ مادربزرگ گفت : نگوييد ديگر اين واژه را . سواستفاده هم حدي دارد . پرسيدم : بالاخره از نظر شما سعدي جاسوس بود يا نه . خانم بزرگ گفت : چون سفر نرفته بوده و همه اش زاييده ذهنش بوده سفرنامه هاش پس نمي توانسته جاسوس باشد . برادرم گفت : شيخ اجل چه شباهتي با سيد اصلاحات دارد . او هم تونس نرفته برايش سفر نامه نوشتند كه جاسوسي كرده و با فلاني و بهماني ديدار داشته آن جا . همسرم گفت : حقش است . وقتي بگويد عده اي غلط كرده اند ساختار شكني كرده اند در تجمعات ، آخر و عاقبتش اين مي شود . ساختار خودش را مي شكنند . مادربزرگ گفت : كسي با اين آقا كاري ندارد . برود گفتگوي تمدن هاش را بكند . از همان اول هم دنبال براندازي نرم بود . خانم بزرگ گفت : به قول علي سعيدي نماينده ولي فقيه در سپاه، در انقلاب صدر اسلام هم براندازي نرم اتفاق افتاد كه باعث شد انقلاب صدر اسلام از پا افتاد . همسرم گفت : يعني ما صدر اسلام هم انقلاب اسلامي داشتيم ؟ پدربزرگ چيني گفت : شينگ تا سون يعني انقلاب سوسياليستي اسلامي بوده حتما . مادربزرگ گفت : آن هم مي توانسته باشد جهت تعامل و گفتگو با جهان آن زمان . چون از اولش هم انقلاب صدر اسلام ضد غرب و ضد آمريكا بود !! عمه خانم گفت : اما آن شال سبزي كه اهل بيت مي بسته اند داستانش چه بوده ؟ خانم بزرگ گفت : آن شال هم ميرحسيني نبوده عين اين شالي بوده كه احمدي نژاد در اهواز انداخت دور گردنش . صداي ناشناسي گفت : شال مرا پس بده ! و صداي ديگري گفت : راي مرا و صداي ديگري گفت : پرچم ايران مرا پس بده . و صداهاي ديگري كه گفتند : يك ميليارد دلار را پس بده . خانم بزرگ گفت اين خانه ديگر جاي ماندن نيست . اين طور پيش برود بايد جت شخصي مان را آماده كنيم برويم روسيه اي جايي . برادرم گفت : زيارت عتبات عاليات تشريف مي بريد سن پترزبورگ به سلامتي ؟ گفتم : خانم بزرگ راه قدس اما اين وري ست ها از كربلا مي گذرد نه مسكو . صداي يك روح لباس شخصي گفت : گيتارت را نبري نبردي . ما را با خودت ببر !

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

تهدید نرم

مادربزرگ گفت : ديديد فرمانده نيروي انتظامي گفته تيراندازي به خودروي كروبي كذب محض است . پسرخاله ام گفت : البته از برادران غيور قزويني بعيد بود شليك چون معمولا اهالي آن شهر از اينكه مهمانشان شب آن جا اتراق كند لذت مي برند نه اينكه فراريش دهند . همسرم گفت : پس آن جاي گلوله ها چي بود روي شيشه ؟ خانم بزرگ گفت : اي داد بر من . صحنه سازي بود خوب دختر . شما پس توي دانشگاه چي مي خوانيد ؟ همه اش اعتصاب و سر كلاس نرفتن و امتحان ندادن ؟ حيف كه شوهرت نتيجه من است والا پاپوشي برايت مي دوختم كه . . . گفتم : البته در اينكه از نظر برخي ها كه خودشان را به خواب زده اند جنبش سبزي ها در صحنه سازي و تئاتر حرف اول را مي زنند شكي نيست . اين آقاي جوانفكر مگر نگفته ندا آقا سلطان هنرپيشه ي حرفه اي بود . احتمالا وقتي به اين نتيجه رسيده بود مثل ارشميدس از وان حمام برهنه دويده بيرون . فقط نمي دانم آن خدابيامرز چقدر در نقشش فرو رفته كه كشته شده . برادرم گفت : آن هيچ . كي نقش ضارب را بازي كرده ؟ سناريواش را كي نوشته . پدرم گفت : حالا حتما به كسي كه سناريوش را نوشته و نقش قاتل را بازي كرده جايزه هم داده اند . مادرم گفت : اسكار بهترين قتل لابد . پدربزرگ چيني گفت : ژام تي سو يعني تحقيق كنيد اگر سلاحش غربي بوده ما چيني اش را بفرستيم . همسرم گفت : دست دولت بعد از نهم درد نكند كه تصميم گرفته از آموزش زبان هاي چيني و روسي در ايران حمايت كند . واقعا لازم بود ما درست بفهميم پدربزرگ چيني چه مي گويد . توپولف روس گفت : داميشكا اولما سونف . يعني ضارب روس هم تومني هفت صنار با ضارب عرب و حزب اللهي فرق دارد ها . چنان مي زند به هدف كه نگو . شيشه ضد گلوله هم حريف ضرب دستش نيست . مادرم گفت : مگر آجر مي خواهد پرت كند ؟ ضرب دست مي خواهي اين دختران و پسراني كه در روز عاشورا . . . مادربزرگ زد زير گريه و گفت : بميرم برايت غريبي ات . . . و قبل از اينكه بگويد حسين صداي ناشناسي گفت : مير ! خانم بزرگ گفت : در اين خانه قداست ها ديگر شكسته شده . من با شما كاري ندارم بلند شوم بروم سريال آشپزباشي ام را ببينم . همسرم گفت : به خودتان زحمت ندهيد خانم بزرگ نمي گيرد . پارازيت دارد . مادربزرگ گفت : مگر روي شبكه هاي خودي هم . . . پدرم گفت : چون اينجا آنتن نداشت ما از طريق ماهواره مي گرفتيم برنامه هاي تلويزيون را . اين ها هم كه خودي و غير خودي سرشان نمي شود ديگر . مادرم گفت : پس بگو دوباره ميگرن من عود كرده . مادربزرگ گفت : اما وزير بهداشت گفته مضر بودن پارازيت ها اثبات نشده . همسرم گفت : يكي از اعضاي كميسيون بهداشت مجلس خوب گفته كه اگر ضرر ندارد خانه شان را عوض كند اين وزير بيايد در منطقه پر پارازيت سكونت كند . عمه خانم گفت : نكند نارمك مي نشسته از بس همه چيز نايس است آن جا . پدرم گفت : به به انگليسي حرف بزن شده ايد . خانم بزرگ گفت : بله خوب از بس به شبكه بي بي سي فارسي گوش داده . . . حقا كه اين بسيجي ها بايد بريزند اين ديش ها را جمع كنند دوباره . گفتم : اولا كه پارازيت چنان هست كه نياز به جمع كردن نيست . بعد هم طبق نظر فرمانده بسيج مسئوليت بسيج مقابله با تهديدات نرم است . صداي ناشناسي گفت : پس بگو چرا در تجمعات اعتراضي مردم ، بسيجي ها بيش تر خانم ها را مي زنند .
صدا در حال ردگيري ست . مطمئن باشيد زودتر از آنكه متهمان اصلي بازداشتگاه كهريزك به مردم معرفي و محاكمه شوند كسي كه اين حرف را زده پيدا شده اعتراف كرده و محاكمه مي شود .