۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

قهرمان پنبه - درروزنامه اعتمادملی سوم امردادماه هشتادوهشت چاپ شد


از دفتر روزنامه که به خانه برگشتم ديدم کوچه آذين‌بندي شده و پر است از کاغذهاي رنگي و چراغاني با همه رنگ چراغي به جز چراغ سبز. روي پلاکاردي هم نوشته بودند «خانم بزرگ، قهرماني شما مايه مباهات محله است» وارد خانه که شدم مادربزرگ اسپند دود مي‌کرد. خانم بزرگ روي کاناپه لم داده بود و همسرم شيريني مي‌گرداند. مادربزرگ گفت: ديدي مادرم قهرمان شد؟ کمي خجالت بکش با آن هيکلت. پرسيدم در مسابقات پيشکسوتان گلدوزي قهرمان شده‌اند؟ پدرم گفت: نخير. در مسابقات استاني ايروبيک ! مادربزرگ گفت: اسنادش هم موجود است. برادرم گفت: خانم بزرگ اگر يک عکس با شورت ورزشي نشان ما بدهد من باورم مي‌شود. مادربزرگ گفت: واويلا از اين همه غيرت. بي‌حيا! دخترخاله‌ام گفت: به ما نشان بدهد که خودي هستيم. مادربزرگ گفت: نخودي هستيد. در اين خانه خودي نداريم ما. همه غيرخودي هستيد. بگذاريد جشن پيروزي ما تمام شود به حساب تک تک تان مي‌رسم. خانم بزرگ گفت: يکي بيايد زير بغل مرا بگيرد مي‌خواهم بروم روبه‌روي تلويزيون بنشينم برنامه نجف‌زاده را ببينم. همسر برادرم گفت: ماشاءالله در مسابقات ايروبيک عصا برده بودند يا همراه داشته‌اند؟ مادربزرگ گفت: الان بدنش کوفته است. سني ندارد که عصا بگيرد دستش. عمه خانم گفت: ايشان سني ندارد؟ با افلاطون خاطرات مشترک دارند که ! مادربزرگ چشم غره رفت. همسرم که پاي رايانه نشسته بود گفت: بچه‌ها اينجا نوشته تيم ايروبيک ايران در مسابقات ايروبيک قهرماني جهان در آفريقاي جنوبي مدال طلا گرفته. مادربزرگ گفت: دوره دوره ايروبيک است ديگر. همسرم ادامه داد: البته نوشته ايران تنها تيم شرکت کننده در مسابقات بوده و حتي تيم ديگري نبوده که به آن مدال نقره بدهند. برادرم گفت: مادرجان نکند خانم بزرگ هم... تشکيک در مسائلي که مادربزرگ بر آن صحه گذاشته جرم بزرگي است در خانه. ما که از اول با کالاي چيني مشکل داشتيم اما تقصير روزنامه اعتمادملي است که قيمت باتوم چيني را 15هزارتومان اعلام کرد و مادربزرگ گفت: چه ارزان است. حالا با باتوم‌هاي ارزان چيني دنبال ما کرده در کوچه. تا وقتي در کوچه هستيم و به خيابان نرفته‌ايم امنيت داريم چون اعلام شده کوچه جاي دستگيري است نه خشونت‌هاي ديگر. خانم بزرگ منتظر است در مراسمي تاج گل قهرماني بگذارند سرش.کسي اما نمانده که در مراسم او شرکت کند. ما که از خانه فراري هستيم. مادربزرگ هم با باتوم دنبال‌مان مي‌دود که قهرماني خانم بزرگ را تبريک بگوييم. اگر از اين غائله جان سالم به در برديم باز در خدمتتان خواهيم بود. مرغ عشق