۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

محفل شبانه در روزنامه بهار به روز شد - یوگی و دوستان 2


پدرم گفت : یک کارگردان سینما گفته حامیان فیلم اخراجی ها باید محاکمه شوند । مادربزرگ گفت : همین دیگر . هی دم از فرهنگ می زدید آخر این طور ضایع شدید . به ما سرکوفت می زدید ضد فیلم و ضد قلم ؟ توزرد از آب درآمدید که . سانسورچی شدید . برادرم گفت : موشک جواب موشک دیگر مادرجان . چطور ما به خاطر نوشتن یک مقاله و عضویت در سایت شبکه های اجتماعی باید محاکمه و مواخذه شویم ؟ خوب این به آن در . همسرم گفت : حالا بالاخره تکلیف داوری جشنواره چه شد ؟ شنیدم برای اولین بار داورها شش تایی شده اند . عمه خانم که گوشش سنگین است گفت : دخترم تو دیگر شروع نکن . آتش بیار معرکه شده ای ؟ دخترها را چه به فوتبال که حالا هی شش تایی ها شش تایی ها می کنی ؟ پدرم گفت : ای داد یادم رفته بود که این هفته مسابقه دارند سرخابی ها . دیدی حالا چه شد ؟ ما که آنتن درست و حسابی نداریم چطور مسابقه را تماشا کنیم ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژی تسه سانگ . یعنی با تلویزیون چینی آنتن چینی و تخمه جاپونی چینی ! پدرم به او چشم غره رفت . عمه خانم گفت : مگر دیش ندارید آن بالا ؟ دیده ام برنامه های شبکه اصفهان را نگاه می کردید آن دفعه . برادرم گفت : با این پارازیت هایی که می اندازند نمی شود دیگر آن شبکه ها را هم تماشا کرد . بعد مادربزرگ به ما می گوید سانسورچی ! مادربزرگ گفت : خوبه خوبه . . . بیخود مظلوم نمایی نکن . ما خودمان زخم خورده ایم . کاسه داغ تر از آش نشو . خداییش وزیر کشور راست می گوید تعطیلی پخش شبکه ماهواره ای العالم در ماهواره عرب ست خلاف آزادی بیان است . پدربزرگ چینی گفت : مانک تی ژو . یعنی این آزادی بیان چیست دیگر ؟ خوردنی است ؟ کشیدنی است ؟ توضیحش را بدهید برایتان می سازیم صادر می کنیم چینی اش را . مادرم گفت : لازم نکرده . همین ظرف و ظروف چینی که داریم برای هفت پشتمان بس است . دخترخاله ام گفت : فوتبال که نمی توانیم ببینیم . سینما رفتن هم تا موضع فیلمسازش مشخص نشود صلاح نیست . لااقل یک کارتون بگذارید تماشا کنیم . مثلا همین سی دی ِ یوگی و دوستان . . . چشمتان روز نبیند . خانم بزرگ فریاد زد وامصیبتا . یار در خانه و ما تشنه لبان می گردیم ؟ این یوگی چشم سفید در خانه ما پنهان شده بود و آن وقت ماموران دنبالش می گشتند ؟ پدرم گفت : ای بابا این یوگی با آن یوگی تومانی هفت صنار تفاوت دارد . یکی دیپلمات است آن یکی . . . مادربزرگ گفت : من این چیزها سرم نمی شود . زود بگویید بیاید این جا اعتراف کند . همین دیگر . در خانه را باز می گذارید این اغتشاشگران راحت می آیند تو . می دهم از فردا گِل بگیرند در خانه را . فعلا قضیه را ماست مالی کرده ایم . اگر ستون ما به سرنوشت در ِخانه دچار نشود باز برایتان خواهم نوشت . فعلا .