بچههاي پسرخالهام را نشانده بودم روي زمين و برايشان اتل متل ميخواندم. همچين که گفتم هاچين و واچين يک پاتو... قبل از اينکه بگويم «برچين» صداي ناشناس گفت: «مرگ!» خانم بزرگ فکر کرد يکي از شعارهاي نماز جمعه را بازگو کردهام. هرچه قسم و آيه خوردم زيربار نرفت. به پدرم گفت: به زودي اعترافات شازدهات را پخش ميکنم. پدرم گفت: اما پخش اعترافات غيرقانونياست. حتي وزير اطلاعات هم مخالف... مادربزرگ گفت: وزير سابق اطلاعات البته. کسي که مخالف پخش اعترافات باشد جايي در کابينه ندارد. برادرم گفت: وزير سابق اطلاعات البته. کسي که مخالف پخش اعترافات باشد جايي در کابينه ندارد. برادرم گفت: خداييش عجب دورهاي شده. در کابينه وزرايي داريم که وزير نيستند. چون اول اخراج شدهاند بعد استعفا دادهاند اما باز هم ميگويند نخير. شما وزيريد هنوز. مادربزرگ گفت: همان طور که در دوره وزارتشان نظر احمدينژاد مهم بود نه آنها، حالا هم مهم نيست در کابينه باشند يا نه. پدرم گفت خود صفار هرندي هم گفته فقط از نظر عددي در کابينه حضور دارد تا دولت از مشروعيت نيفتد. مادرم گفت: چقدر عدد مهم شده اين روزها. يکياش عدد يک که با حفظ شدن آن مشروعيت دولت حفظ ميشود. يکي هم ميشود عدد صفر که به قول يکي از آقايان حکم راي مردم را دارد. دخترخالهام گفت: يعني همان منطق صفر و يک ديگر؟ گفتم: نخير نيم هم عدد مهمي است. مگر يادتان رفته وزير کشور برگزارکننده انتخابات با نيم راي اختلاف راي اعتماد آورد و شد وزير کشور. پدربزرگ چيني گفت: اوتسو جينگ ماچا ! برخي جملهها در زبان چيني دو معنا دارد. اولين معنياش اين که زود مشخص کن اين شلوار جديدت را با همان 50 ميليون دلار تصويبي آمريکا خريدهاي؟ معني دوم جمله پدربزرگ چيني اين است که ميخواهم فعاليتهاي تو يک وجب بچه را تعليق کرده و يک پايت را برچينم ! برادرم گفت: ما بالاخره نفهميديم تعليق خوب است؟ بد است؟ همسرم گفت: مثل فوتباليستهايي که نفهميدند بالاخره موتور سوار شدنشان باعث امتياز منفي در منشور اخلاقي و محروميتهاشان ميشود يا نه. در جلسهاي که با حضور مادربزرگ، پدربزرگ چيني و خانم بزرگ تشکيل شده آنها اتفاق نظر داشتهاند که منشور اخلاقي ليگ فوتبال را به خانه تعميم دهند. به زودي متن منشور اخلاقي خانوادگي منتشر خواهد شد.