۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

هاچین و واچین . . . صفحه کتاب را برچین



سردبیر گفت تو کی این مطالبت را می نویسی ؟ این جا که همه اش داری چای می خوری و حرف می زنی . گفتم تو محل کارم یک ساعت بعد از ناهار این ها را می نویسم . ( از این دیالوگ متوجه می شوید که هم من  دو    شغله ام و کاری غیرقانونی انجام می دهم و هم روزنامه نگاری را کلا شغل نمی دانم . شغلی که پول توش نیست به قول معروف می شود بی مایه فطیر )  سردبیر پرسید : یعنی کسی آن جا نیست که تو راحت کار روزنامه ات را می کنی ؟ گفتم : هستند اما آن موقع همه یک گوشه ای خوابیده اند و بهترین وقت نوشتن با فراغ دل است . لذا مطالبی که از من می خوانید با هزینه ی بیت المال نوشته شده . این اعتراف را کردم که بدانید من وقتی به خودم بند کنم بقیه که دیگر جای خودشان را دارند .

·        زمان طلاست . . .  صرفه جویی در مصرف طلا هوشمندی است
به یکی از دوستانی که کاملا به زبان انگلیسی مسلط است گفتم چرا متن اصلی کتاب ها را نمی خوانی و برای مطالعه کتاب به ترجمه ها رو آورده ای ؟ گفت : چون من وقت ندارم یک رمان بلند چهارصد صفحه ای را مطالعه کنم ترجمه اش را می خوانم که حدود دویست صفحه است . این طوری در وقت صرفه جویی شده و بدون خواندن حذفیات از داستان هم سر درآورده ام !
·        عتیقه جات و زیرخاکی ها
هادی خورشاهیان گفته شرایط اقتصادی ،  نمایشگاه امسال را واقعا نمایشگاه کرده . لذا ما از مسئولین تشکر   می کنیم که شرایط اقتصادی را جوری تنظیم کرده اند که لااقل نمایشگاه در سطح نمایشگاه باقی مانده و تبدیل به موزه نشده . چون در آن صورت حتی توان دست زدن به کتاب ها و تورق آن ها نیز وجود نداشت .

·        هرکول پوآرو  در نمایشگاه
مدیر نشر آرما گفت : مخاطب نمایشگاه کمتر شده است ولی با تحقیق بیشتری کتاب می‌خرند . این طور که پیش می رود فکر کنم به زودی مراحل تحقیق درخصوص تعیین صلاحیت کتاب برای خریداری از تحقیق برای انتخاب همسر مناسب و تایید صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری هم سخت تر بشود . پیشنهاد می کنم  برای این منظور دفاتر کارآگاه های خصوصی در کشور مجوز فعالیت بگیرند مبادا ما این چندرغازی که ته جیبمان هست صرف خرید کتاب نابابی شود !
·        شرمندگی در بیان تعلق خاطر به یک پدیده ی بد
یک شاعری در نمایشگاه هفت عنوان شعر دارد که همگی هم محصول 2013 هستند  . ایشان البته مدام از ممیزی آثارش  و حذف فله ای شعرهاش هم می نالد . علیرغم مخالفت با هرنوع ممیزی من این بار اما با کمال سرافکندگی و شرمندگی با ممیزی آثار نامبرده موافقم . اگر ممیزی نمی شدند ایشان چند جلد تراوشات شان را بیرون می دادند دیگر با خداست . ببین آدم را به چه اندیشه هایی وا مادارند و با روح ما چه می کنند ؟ الان بسیاری از عزیزان مخاطب دارند از من سئوال می کنند به روح اعتقاد دارم یا خیر !

·        جبر جغرافیایی
حبیب احمدزاده نویسنده ی اتوبوس شب گفت: ما ملتی هستیم که اساسا از نظر مطالعه بسیار تنبل شده‌ایم و برای همین است که شاعر زیاد داریم. شعرا بیشتر اهل نوشتن هستند و نه خواندن . من بعد از بیانات گهربار ایشان تازه فهمیدم چرا سعدی و حافظ به این خوبی شعر می گفته اند .

·        قلم
در حالیکه در فضای مجازی و سایت های اسمش را نبر خیلی ها در به در شارژهای پنج هزار تومانی هستند در فضای واقعی مثل نقل و نبات شارژ خیرات می شود . مدیرعامل خانه کتاب خبر داده  شارژ 60 هزار تومانی کارت حدود 2100 نفر از اهل قلم انجام گرفته است . از آن جایی که من این شارژ را دریافت نکرده ام و در روزنامه هم از هر که پرسیدم حاضر است کارت مرا شارژ کند یا نه  چپ چپ نگاهم کرد و زیر لب بد و بیراه نثارم نمود نتیجه می گیرم که من  اهل قلم نبوده نهایتا مرا جز اهل قلم گاو حساب کرده اند . از سردبیر محترم درخواست می شود چون گاو به خود بنده بر می گردد از ممیزی اثر خودداری نمایند !

·        آن چه می بینید از تصویر واقعی به شما نزدیک تر است  
رییس بیست و ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران گفت بازدید کنندگان نمایشگاه کتاب با مراحل تولید کتاب آشنا می شوند . حالا چرا نگرانی در چهره ی من موج می زند ؟ چون یکی از دوستان من چند ساعتی است رفته توی اتاق تا با مراحل تولید کتاب آشنا شود . این که نگرانی ندارد ؟ دارد ! ممکن است مجبور شود سال ها آن جا بماند تا با مرحله بازخوانی و ممیزی و صدور مجوز کتاب آشنا شود . حالا اگر شانس بیاورد نخواهند کلا بخش توقیف را یادش بدهند !

·        On .   Off.
مصطفی رحماندوست گفته کودک باید کتاب را پاره کند . از دوستانی که حین مطالعه کتاب به هر منظوری – چه شغلشان این است چه سرگرمی شان . چه کتاب را قرض گرفته اند چه قرض گرفته اند که پس ندهند – درخواست می شود کتاب را  با سعه صدر مطالعه و هنگام خواندن اثر کودک درون شان را خاموش کنند !

·        یک دیالوگ آشنا در فضای غیرمجازی نمایشگاه
ناشر اولی : باور نمی کنی ظرف دو روز کل چاپ اول کتابش را فروختم . این کتابی که نشر من چاپ کرده       پر فروش ترین کتاب نمایشگاه است
ناشر دومی : چه حسن تصادفی  ! کتابی که من هم منتشر کرده ام همین طور است !