۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

دریاچه همیشه ارومیه

مادربزرگ بادی در غبغب انداخت و گفت : اسم این آتیش پاره را باید بگذاریم سلطان محمود احمدی نژاد از بس بدون خونریزی کشورگشایی می کند . برادرم گفت : البته سلطان محمود غزنوی بیش تر برازنده است اما حالا چرا اینطور فکر می کنید مادرجان ؟ کجا را گرفته ؟ همسرم گفت : تا جایی که ما شنیده ایم ایشان دست بده اش خوب است . دریاچه خزر و اسم خلیج فارس و . . . مادربزرگ گفت : همه این ها حرف مفت است . وسعت کشورتان را اضافه کرده بدون اینکه خون از دماغ یک نفر بیاید آن وقت بهش ایراد می گیرید ؟ اگر سند و مدرک هم می خواهید اخبار بیست و سی را ببینید می گوید که با یک نرم افزار جدید اثبات کرده اند مساحت ایران بیش تر شده . عمه خانم گفت : ای قربان دستش . نمی شود این نرمک را بیاورند خانه ما را هم مساحی کنند شاید متراژ خانه ما هم اضافه شد ؟ جن بو داده هندی خنده ریزی کرد و گفت : افزوده کرتاهه ! عمه خانم پرسید : این ورپریده چی چی بلغور کرد ؟ خانم بزرگ گفت : می گوید خدا را چه دیدی شاید مساحت آپارتمان شما از مساحت ایران هم بیش تر شد پول دار شدی ! گفتم : شاید هم منظور این تخم جن یارانه هایی بود که رییس دولت گفته سه برابر می شود . کلا همه چیز در حال قلمبه شدن است تو این کشور . برادرم گفت آی گفتی و دستش را گذاشت روی برآمدگی و کبودی روی گونه اش و آه کشید . پدرم پرسید باز با کی دعوا کرده پدرسوخته ؟ برادرم گفت : با جسم سخت . روح لباس شخصی گفت : غلط کردی . ما که خیلی وقته خدمت نرسیدیم . برادرم گفت : بله خوب برادران خودسر شما در نزدیکی دریاچه ارومیه انجام وظیفه نمودند . پدرم گفت : باز تو رفتی تو این درگیری ها که چه بشود ؟ گفتم می روی ارومیه درس می خوانی درست می شوی . نمی دانستم که . برادرم گفت : پدرجان ماهواره نبینیم آب هم نپاشیم به هم . شادی هم نکنیم . نخوریم و نیاشامیم دریاچه هم نرویم ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژانگ میتسونگ پانگ یعنی : غصه نخورید خودمان وان وارد می کنیم جای دریاچه جاکوزی هم دارد . پدرم پرسید جا چی چی دارد ؟ مادرم گفت ولش کن بی تربیت را . نمکش چه می شود آن وقت عقل کل ؟ پدربزرگ چینی گفت : ماهونگ ماهونگ یعنی نمک که دیگر وارد می کنیم از چین هوار تا . بریزید توی وان می شود دریاچه نمک . گفتم : شما خودت هم لخت شوی بروی حمام نمک داری اندازه دریاچه نمک . مادربزرگ گفت : آن جا هم بی خودی شلوغش کرده اید اگر به جای پاشیدن آب به همدیگر آن آب را می فرستادید ارومیه دریاچه الان خشک نشده بود . صدای روح لباس شخصی گفت : تازه آب به آسیاب دشمن هم ریخته اند . برادرم گفت : حالا فهمیدم چرا برخی مسئولان حمام نمی روند . می خواهند آبش را بریزند توی دریاچه . همسرم گفت : همینطوری ش هم دریاچه محل زندگی نبود حالا بعد از این دیگر پلانکتون هاش هم زنده نمی مانند از بوی . . . روح لباس شخصی گفت : چی ؟ بو ؟ دهان همه باز باشد تا بو کنم ببینم کی بوده کی چی خورده. پدرم گفت : برو پی کارت پسر . آن که خورده زیادی اش را هم خورده این جا نیست . رفته ارومیه و تبریز مردم معترض به نابودی دریاچه را می زند . پدربزرگ چینی گفت : سان میتسونگ یعنی گه چینی هم می توانیم سفارش بدهیم ها همسرم گفت : آن وقت شما بیکار می شوی که . فعلا خانم بزرگ به اتهام نشر اکاذیب همسر را محکوم کرده . اما این سیب تا برسد پایین هزار تا چرخ می خورد . صدای روح لباس شخصی آمد که : بزک نمیر باهار میاد . پرسیدم باهار عربی مدنظرت هست که دارد به ایران می رسد . راست می گویی خوب


20/6/1390

هیچ نظری موجود نیست: