همسرم گفت : معيار انتخاب ملكه زيبايي چيست ؟ برادرم گفت : زيبايي . همسرش گفت : چه هيز . نخيرشم تحصيلات . خانم بزرگ گفت : پررويي . پدرم گفت : قد بلند . مادرم گفت : وقار . مادربزرگ گفت : لباس . برادرم گفت : مادرجان . نه همين لباس زيباست نشان آدميت . پسرخاله ام گفت : پس بكن و بريز . پدربزرگ چيني گفت : وانگ اوتسو موچو . يعني اِ مگه مورچه داره ؟ خانم بزرگ گفت : همه اش موجب جدايي بيش تر مي شود اين جلف بازي ها . توپولف روس گفت : داميشكا سارامونا يعني قبلا روسيه زياد داشت از اين ملكه ها اما حالا پوتين همه چيز را به باد فنا داده. پدربزرگ چيني گفت : مي خواهي ملكه زيبايي آمريكايي توليد چين صادر كنيم ؟ با لباس بي لباس . . . همسرم گفت : لباس درمورد ملكه هاي زيبايي خيلي مهم است . پسرخاله گفت : نداشتن لباس كه مهم تر است . پدربزرگ چيني نيشش باز شد . همسرم گفت : اما همين لباس ملكه زيبايي كلي آشوب به پا كرده در دنيا . برادرم گفت : چرا ؟ همسرم جواب داد : چون ملكه زيبايي پرو لباسي پوشيده و با آن پز داده كه دولت بوليوي مي گويد متعلق به فرهنگ بوليويايي ست . مادرم گفت : مگر راي بوده كه با برداشتن آن پز بدهند ؟ برادرم گفت : پس اينكه مي گفتند بوليوي ميليون ها دلار خرج كرده در شبكه هاي غربي كه اثبات كند يك لباس متعلق به آن هاست موضوعش اين بوده . پدرم گفت : در چه تاريخي بوده حدودا ؟ مادرم گفت : همين چند هفته پيش . پدرم گفت : واي . برادرم گفت : ديگر چيزي نگوييد كه دوزاريمان افتاد . همين چند وقت پيش نبود ما كلي پول قرض داديم بوليوي ؟ كه صداي مجلس هم درآمد ؟ نكند دولت فخيمه بوليوي اين وام قرض الپس نده را خرج نيناش ناش كرده باشد ؟ برادرم گفت : به به . شما هم بله ؟ نيناش ناش هم بلديد ؟ خانم بزرگ گفت : چه ترانه قشنگي هم بود اين نيناش ناش . دست وزير ارشاد درد نكند كه مجوز داده بود به . . . همسرم گفت : خانم جان مجوز نداشت آن ترانه . مادربزرگ گفت : ترانه مجوز نداشت ؟ يعني آن دختر كه مي گفت من 15 سال دارم بي مجوز بود ؟ همسر برادرم گفت : نه مادرجان . آن را نگفت كه . ترانه ي . . . خانم بزرگ گفت : ساسي مانكن را گفتم . اگر مجوز ندارد توي ماشين تو چه كار مي كرد ؟ پدرم گفت : كي هست ساسي مانكن ؟ او هم در مسابقه ملكه زيبايي شركت كرده بوده ؟ خانم بزرگ گفت : خودت را به كوچه علي چپ نزن . دوره چپ روي گذشت . اين كاست توي ماشين تو چه مي كرده ؟ پدرم گفت : اين بچه ها حتما . . . برادرم گفت : خانم جان ماشين كه اشكال ندارد . حريم خصوصي ست . مادربزرگ گفت : حريم خصوصي بخورد توي سرت . مگر نشنيدي رادان گفت خودروها حريم خصوصي نيستند وگرنه مي شود يكي بگويد من روسري ام را برمي دارم در ماشين چون حريم خصوصي ست . گفتم : حالا نيست در اين فيلمها و سريال هاي ايراني هنرپيشه هاي ما در حريم خصوصي خانه حجاب ندارند ؟ مادرم گفت : از نظر رادان كجا حريم خصوصي محسوب مي شود حالا ؟ خانم بزرگ گفت : خانه . برادرم گفت : يعني پخش نيناش ناش در خانه آزاد است ؟ خانم برزگ گفت : البته . پسرخاله ام گفت : دعوت كردن مهمان هم كه در حريم خصوصي مشكل ندارد ؟ مادربزرگ گفت : مهمان حبيب خداست . دخترخاله ام گفت : و نواختن ساز چه ؟ خانم بزرگ گفت : آن هم در حريم خصوصي منع ندارد . پدربزرگ چيني گفت : چيپسينگ ماستينگ ؟ يعني خوردن چيپس و ماست چطور ؟ خانم بزرگ گفت : آن هم اشكال ندارد . پسرخاله ام گفت : بابابزرگ را عشق است . يك پا قرتي ست براي خودش . و رو به برادرم گفت : امشب رديف كنيم داف و تنبك و دايره و چيپس و و غيره و نيناش ناش همگي بيان حبيب پارتي بتركونيم . خون جلوي چشم خانم بزرگ را گرفت . حريم خصوصي و عمومي مان را يكي كرده خانم بزرگ . داريم مي رويم قطعنامه دانمان را بدوزيم فعلا . باي باي !