۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

ضد خاطرات طنز من در شماره ششم ماهنامه تجربه - آذرماه 1390

- به رفیقی که تلفن کرد بگوید برای این شماره مطلب بدهم گفتم به خاطر مطلب من هم که شده این شماره تجربه یک شماره ماندنی خواهد شد . بعد حس کردم به تریج قبایش برخورده . چون صدایش پشت تلفن یک جوری شد . گفتم : نگرفتی ها . منظورم این بود اگر مطلب مرا چاپ کنی کسی مجله ات را نمی خرد و همه نسخه ها ماندنی می شود روی پیشخوان کیوسک ها . معلوم است که خندید . همین که خودزنی کنی در این کشور اسباب خنده می شوی اما وای اگر . . .



- داشتم برای خودم نیمرو درست می کردم و ترانه ی مبتذلی زیر لب زمزمه می کردم که زنگ زدند . در را که باز کردم دیدم یکی از دوستان قدیمی که کلی هم به من بدهکار بود پشت در است . در را که پشت سرش بستم بی مقدمه پرسید : ببین به نظر تو آزادی بر امنیت مقدم است یا امنیت بر آزادی ؟ جواب دادم این بحث ها را بگذار برای محققان جامعه مدنی . به نظرم بهتر است آدم به جای اینکه فکر کند اول مرغ بوده یا تخم مرغ ، برود کار کند پول در بیاورد که هم موقع ناهار سر کسی خراب نشود هم بدهی اش را صاف کند که بر هر دو آن ها که گفتی مقدم است .
- در محله ما یک طباخی باز شده که روی تابلوی مغازه اش با فونت بسیار درشت نوشته کله پاچه ابن سینا . این که چه نیتی داشته من نمی دانم . از عوامل استکبار بوده یا خواسته شبیخون فرهنگی بزند هم به هکذا . اما خدایی اش این همه آدم باید برود سراغ پاچه ابن سینا ؟ حالا کله اش یک چیزی . قبول . اما پاچه ابن سینا خدایی اش بد سلیقگی ست . یک ذره فیلم نگاه کن برادرجان


- با تعدادی از دوستان توی همان طباخی این سینا نشسته بودیم و آن ها به شدت مشغول نقد مجموعه داستان من بودند . – واقعا جایی بهتر از طباخی برای نقد اصولی یک متن ادبی نمی توان پیدا کرد چون هم مغزت را می خورند هم کله ات را هم چشمت را در می آورند و بقیه اش هم 18+ می شود گفتن ندارد – یکی از منتقدین به من گفت تو در این داستان ها از تعهد منحرف شده ای . من هنوز در حال تجزیه تحلیل این حرف بودم که دوست دیگری از او پرسید تو از داستان ها لذت برده ای ؟ منتقد اولی گفت خوب آره . دوست دومی گفت پس عیب ندارد تعهد نویسنده را ضربدر کسینوس زاویه انحراف از تعهد کن درست می شود . نقد توی طباخی و پاسخ به نقد در آن محل بهتر از این هم نمی شود


- با یکی از دوستانی که مجموعه شعرش تازگی چاپ شده بود رفتیم کتابش را تقدیم کند به یکی از سینماگران مطرح کشور . اول کتابش نوشت تقدیم به بزرگترین فیلمساز سرزمینم . وقتی کتاب را اهدا کرد و کارگردان موردنظر نوشته تقدیمی اول کتاب را خواند کتاب را پس داد و گفت : اشتباه آورده ای من که بزرگترین فیلمساز ایران نیستم . گونه های دوستم گل انداخت و خواست در ذکر خوبی های ایشان چیزی بگوید که فیلمساز محترم گفت : من بزرگترین کارگردان جهانم !


- بعضی خوانندگان و علاقه مندان یک بلایی سر آدم می آورند که گفتن ندارد . اما برای پر کردن این صفحه مجبورم بیانش کنم . یکی از همین روزهای برفی جایی نشسته بودیم با عده ای و حسابی مشغول گپ و گفت بودیم . یکی از دوستان رفته بود بالای منبر که نام شهرام شهیدی بار ادبیاتی ندارد و باید اسم مستعار برای خودت انتخاب کنی . یکی از حاضران در محل که ربطی هم به جمع ما نداشت و با اهل و عیال مشغول انداختن عکس یادگاری بود یکهو پرید وسط حرف دوست ما که شما شهرام شهیدی هستی ؟ گفتم بله . گفت همان طنز نویسه دیگه ؟ من که ذوق کرده بودم از اینکه بدون اسم مستعار هم مردم مرا می شناسند گفتم بله . گفت : چه جالب . می شود یک لطفی در حق من بکنید ؟ بادی در غبغب انداختم و گفتم : البته . گفت : پس بی زحمت یک عکس از من و خانواده ام بگیرید و دوربین عکاسی را داد دست من .


- برادرم بعد از کلی بحث در مورد کتاب های تازه ، بلند شد برود روبروی دانشگاه تهران برای خودش و من کتاب بخرد . قرار شد سر راه لیست خرید همسرم را هم تهیه کند . موقع خداحافظی پرسید : چیز دیگه ای نمی خواین ؟ من یاد کتاب دیگری افتادم و با صدای بلند گفتم : جامعه مدنی . همسرم نیز همزمان یادش افتاد جنسی از قلم افتاده و پشت بند من داد زد : کشک !


- یکی پرسید بالاخره تکلیف امام موسی صدر در لیبی چه شد ؟ گفتم قرار است هیاتی از ایران راهی لیبی شود ببیند می تواند بعد از سقوط قذافی ردی از او بیابد یا نه ؟ دوستی که آن جا بود گفت : زحمت بی خود می کشند . فعلا جوانان غیور و انقلابی لیبی دنبال زنان محافظ سرهنگ قذافی می گردند و امام موسی صدر در اولویت کاری شان نیست .


- چون نام نشریه هم تجربه است در پایان می خواهم تجربه ای در اختیار خوانندگان محترم بگذارم . در سرزمین ما برخی جرم ها یک جور خاصی ست . دسته بندی جرم های جور ِ خاص را اگر بخواهم ارائه کنم می گویم دسته اول چیزهایی در این مملکت هست که داشتن اش در خانه جرم نیست اما استفاده از آن در هرجا جرم است . مثل . . . قلیان . دسته دوم چیزهایی وجود دارد که استفاده اش در جایی نیامده جرم است اما داشتن اش این روزها جرم است . مثل سگ . اما دسته سومی هم هست که در قانون نه داشتن اش جرم است نه استفاده اش اما می گیرند دمارت را هم در می آورند . مثل تی شرت آرم دار یا مانتوی کوتاه . نتیجه اخلاقی . هرکاری که شما کنید هرچند مطابق قوانین جاری ، ناقض مجرم بودن شما نیست . این را گفتم تا اگر مرا از شماره بعد ندیدید بدانید به جرم جدیدی محکوم شده ام .