مادر پشت گوشی تلفن گفت : خواهر تغییر دکوراسیون که نبود । یک جابجایی کوچک بود . نه بابا . اصلا سفر نرفته ایم که با هواپیما باشد . . . بترسیم از هواپیما ؟ ای بابا . ترس چرا ؟ نه . . . همه با هم هستیم . بلند شوید بیایید اینجا محفل شبانه ما برپاست . هنوز فیس بوک نشده ایم که اسممان برود جز متهمان اخیر . قربانت . . . خداحافظ . و گوشی را گذاشت . پدرم گفت : می آیند ؟ برادرم گفت : همه باید بیایند . اصلا کسی نباید در خانه اش . . . عمه خانم گفت : کجا به سلامتی ؟ مهمان وعده گرفته ای ؟ خانم بزرگ گفت : مهمان ناخوانده ممکن است چوب بخورد ها . از ما گفتن بود . همسرم گفت : کار خاصی نمی کنیم . می خواهیم برویم کمی راه برویم . کمی با صدای بلند حرف بزنیم و یک جاهایی را آزا د کنیم . پدربزرگ چینی گفت : ژی اوی ماسا . یعنی زهی خیال باطل جوان . مادرم گفت : چرا ؟ پدربزرگ چینی گفت : سینگ ژی جانگ یعنی امشب یا فردا شب ماه را می بینند و می گویند عیدفطر است . پدرم گفت : نمی شود که . مادربزرگ گفت : در قاموس ما کار نشد ندارد . عمه خانم گفت : روز قدس چه می شود آن وقت ؟ خانم بزرگ گفت : آن که هفته پیش باشکوه برگزار شد و اسنادش هم موجود است . همسرم گفت : لابد در صدا و سیما ؟ گفتم : خانم جان احتمالا آن چه شما دیدید مسابقات دو بوده نه راهپیمایی . برادرم گفت : حتما اهل فرهنگ داشته اند می دویدند . نشنیدید احمدی نژاد گفته اهل فرهنگ ساعتی 150 کیلومتر بدوند ؟ همسر برادرم پرسید : چرا بدوند ؟ گفتم : خوب از دست مجریان دولت دیگر . باید هم فرار کنند از دستشان . منتها کیلومترش مهم نیست . سرعتشان مهم است . همسرم گفت : شاید هم باید اهالی فرهنگ دنبال مجوز کارشان بدوند . پدرم گفت : نخیر بگویید مجوز برخورد چون اول به اهالی فرهنگ مجوز می دهند بعد با همان ها برخورد می کنند . ناگهان در باز شد و توپولف روس آمد تو . پدرم گفت : به به شازده دمپایی . سلام . پوتین خان خوبند ؟ مادرم گفت : کجا تشریف داشتید ؟ توپولف گفت : دامینچا سارا مکف . یعنی رفته بودیم در اجلاس تقسیم دریای کاسپین شرکت کنیم . خانم بزرگ گفت : سهم ما کجاست ؟ مادربزرگ گفت : خانم جان شما دیگر نپرسید کجاست ؟ مگر رای است یا خدای ناکرده شما اصلاح طلب هستید ؟ سهم ما را هم خیرات کرده اند به خاطر ماه رمضان . پدریزرگ چینی گفت : نونو مینگ شانجی . یعنی : حالا آن که رفت . بیایید برایتان یک دریاچه کوچولو بگیرم از چین با ماهی های قرمز کوچولو . توپولف روس زیرلب گفت : دامیشکا مدکولنیکوف . روسی مان هم پیشرفت داشته در این مدت . یعنی اوه مامان آن هم مال من است . صدای یک روح ناشناس گفت : شما جان بخواه اول سهم غزه و لبنان را می دهیم بقیه اش . . . پدرم گفت : این برادر مش چاوز را از قلم نیاندازید یک وقت . برادرم گفت : حیف که نماز عید فطر هم مثل بقیه چیزها کنسل شد وگرنه چاوز را می بردیم آنجا کلی حال می کرد . پسرخاله ام گفت : وقت ندارد البته . در آن روزها مهمان چینی ها هستند . گفتم : پس چه خر تو خری ست آن جا . معلوم نیست کی چی را به کی می اندازد ؟ صدای ناشناس گفت : نترسید هرچی بنجل است به ما می چپانند آخر . یادشان نرفته سطل آشغال جهان شده ایم . تاریخ است دیگر . بلند می شویم دوباره . گاهی پیش می آید . مثل آنفولانزای خوکی . گفتم خوک یادم آمد باید زنگ بزنم حال مادر یک نفر را بپرسم . فعلا بدرود
۱۰ نظر:
kheili aaaaali,be mome ye nafar salam beresooooooooon,eshghe maani.
ای قدس! سالها فریاد درون سینه هامان را برای تو نثار کردیم، برای خونهای ریخته شده مردمت، برای بودنت، برای آزادگی ات،برای نجاتت از دست استبداد،ظلم و ستمی که در حق تو روا شده بود.
اما امسال برای تو چه کنیم؟
در حالی که کسی را می خواهیم که برای خودمان فریاد بر آورد.
بگذار امسال را برای خویش به خیابان ها بیایم و برای گرفتن بودن خودمان
برای خون های ریخته شده جوانانمان و برای گرفتن حقی که از مردم گرفته شد
این چراغ بر خانه خودمان رواست باور کن...
درووود!!
عالي بـــــــــــود!
مثل هميشه!!
فردا ميبينيمتون!!!
سبز باشيد و مقاوم!
يا علي!
V~V~V
عالی بود نفس جان. دمت گرم.
وحید
سلام. به میمنت و مبارکی ما حساب گوگل باز کردیم!!! هیبیب هورا!!
راستی امدی طنزیات ما را بخوانی ما کوچ کردیم به بلاگ اسکای بیا حتما منتظرت هستم شهیدی جان
این مطلبتم خیلی حال داد مثل همیشه. ولی چرا دیر به دیر اپ میکنی
ادرس ما:http://rezaraeisei.blogsky.com
salam omidvaram hamishe sabz bashid va hamishe omidvar
آقا شهرام چقدر کشته مرده داری؟؟؟ حس خوبیه؟
امید وارم اعتماد ملی هر چه زودتر به ذکه ها برگرده و شما بهتر از قبل ستونتون رو ادامه بدید،همیشه پیروز باشید
Khak to saret beram man ba in entekhabe axet jojoooooooooooooooooooo
مثل همیشه عالی بود آقای شهیدی. گل کاشتی.
من با اجازتون وبتون رو لینک میکنم.
ارسال یک نظر