۱۳۸۸ شهریور ۱۶, دوشنبه

قانون انتقال جـِرم !













مادربزرگ گفت : به چه علت طرح انتقال مقر سازمان ملل را از دستور كار مجلس حذف كردند ؟ اين نماينده ها فكر كردند موضوع راي اعتماد تمام شد و ما ديگر كاري به كارشان نداريم ؟ پدرم گفت : مادرجان مگر مي شود محل سازمان ملل را جابجا كرد ؟ خانم بزرگ گفت : كار نشد ندارد । چطور مي شود تيم پاس را برد همدان و پيكان را منتقل كرد قزوين ؟ برادرم گفت : خدايا । । . خانم جان آن فرق دارد . سازمان ملل كه كشكي نمي شود جابجا شود . اصلا كجا برود ؟ همسرم گفت : حتما خيابان پاستور . البته بوروكراسي اش كمتر مي شود چون زنهاي بي حجاب را راه نمي دهيم به محل كارشان . پسرخاله ام كه داشت مي رفت استاديوم گفت : اگر دفتر سازمان ملل بيايد اينجا بايد هر روز به بهانه اي برويم آنجا تماشا . مثل ورود به ورزشگاه هاي زنان عقده شده برايمان . خانم بزرگ گفت : حالا كجا شال و كلاه كرده اي ؟ خاله ام گفت : حرف توي كله اش كه نمي رود . دارد مي رود تماشاي فوتبال . مادربزرگ گفت : پس بوق و پرچم قرمزت كو ؟ پسرخاله ام گفت : قرمز را ديگر وللش ! فقط سبز . هو هو قهرماااااان ! خانم بزرگ گفت : اين هم از اثرات ارشاد موثر مجيد جلالي بود كه طرح آبي و قرمز را كار انگليس ها دانسته بود ؟ چه مربي نازنيني ست . پدرم گفت : نخير . اين بحث هاي دايي جان ناپلئوني در اين خانه جايي ندارد . برو استاديوم پسرجان . سرت را هم بالا بگير . برادرم گفت : كاري نكنيد فقط امشب مايلي كهن يك بيانيه ديگر صارد كند . گنده باقالي را كه لو داد . گنده گلابي را ديگر افشا نكند . مادرم گفت : فعلا كه دور دور خداداد است كه در مورد تخلفات ليگ داد سخن سر مي دهد . پدربزرگ چيني گفت : زينگ مانا جي يعني : چطور از تخلف صحبت كرده و هنوز كهريزك نرفته ؟ عمه خانم گفت : شما ديگر حرف نزن با آن قرآن هاي ديجيتالي كه صادر كرده ايد اينجا . پر از غلط است . گفتم : نيست اين ها سريال يوسف را نديده اند داستان جومونگ را لابد به خوردمان داده اند . ما هم مثل سازمان ملل به زودي دستور انتقالمان مي آيد . يادش به خير از دانشگاه كه نشد انتقالي بگيريم اما الان واحد كهريزك هست انتقالي مي دهد مثل هلو . نه آن هلوي سياسي . بگذريم

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

نمی دونم چرا احساس می کنم تلخ می نویسی. بابا مردیم از این همه غصه
شادمون کن رفیق

مجتبی نریمیسا گفت...

بسیار عالی

سمیرا گفت...

در مورد پاس باید بگم انتقال به جایی بود
بابا دست رو حساسیت های ما همدانی ها نزار،ما رو تیم سبز پوشمون حساسیم

Maryam گفت...

I do agree with Samira
My sentiments exactly

ایرمان گفت...

سلام
دو هفته پیش یه مطلب تو وبلاگم نوشتم در مورد شما و اعتماد ملی الان دارم اجازشو میگیرم !!!
ستون محفل شبانه رو زیاد دوست میداشتم
پایدار باشید

ناشناس گفت...

خوشم میاد لال شدی . گه خوری هات کم شد . ترتیبت را دادن تو را هم ؟ ارزش ترتیب دادن مگه داشتی تو ؟ چیه فهمیدی گه خوریهات زیادی بود پفیوز؟ حالا کو تا بیایم سراغت جرت بدیم

دوستدار محفل شبانه گفت...

اصلا از جواب دادن به آدام های بی شخصیت خوشم نمیاد. چون همیشه باور دارم بازتاب لحن صحبتشون و دونی شخصیتشون بهترین پاسخه
اما فقط خواستم به این فرد ناشناس که با این لحن مرغ عشق ما را خطاب کرده بگم:
خوشم میاد اینقدر آقای شهیدی اعصابتو خرد کرده که هی، پاشی بیای اینجا ببینی چه خبره.
مطمئن باش اون چیزی که هیچ وقت تموم نمیشه قلم و اهالی قلمه

دوستدار شب نامه گفت...

عادت کرده بودم هر روز برم توی سایت روزنامه و به شب نامه اش یه سرکی بکشم. بعد از این اتفاقات تنها کسی که گفت "هستم هنوز" ، مرغ عشق بود. اما خیلی دیر به دیر به روز می شه این محفلت. تا چوب بالا سرت نباشه نمی نویسی رفیق؟؟؟
نتایج اخلاقی:
1- عادت کنم، عادت نکنم
2- شهرام پسر خیلی تنبلی است

سمیرا گفت...

شهرام عزیز آپ کردنت دیر به دیر شده ها
در پاسخ به اون ناشناس هم باید بگم
حرف زدن ایشون نشانه شان و شخصیت خودشه
این آدم ها از واقعیتت هراسانند
و نگران افشاء شدن واقعییت هستند

شهرام شهیدی گفت...

دوستان خوبم / علت دیر به روز شدن وبلاگ تنها و تنها مشکل کاری کوچکی ست که پیش آمده به زودی باز با محفل کوچکمان برمی گردیم

ناشناس گفت...

eshghe mane shahram,shahrame man!,shahraame MA