۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

جین چین دو جین

مادربزرگ كه روزنامه مي خواند گفت : آي زدي به هدف . . . زدي توي خال واقعا . مادرم پرسيد : درباره اتهام شكنجه و تجاوز نوشته توي روزنامه ؟ مادربزرگ گفت : نخير . از قول يكي از آقايان روحاني حاضر در دانشگاه ها نوشته قطب نماي دل اقليتي در دانشگاه ها به سوي كاخ سفيد است . برادرم پرسيد : سر فلش يا تهش ؟ خانم بزرگ گفت : سر و ته ندارد ديگر . همسرم گفت : البته واقعا سر و ته ندارد حرف هاي آقايان . عمه خانم گفت : بپا با اين حرف ها مثل غلامحسين الهام نشوي نسخه ات را بپيچند . نشنيدي الهام نسخه اش را مجمع تشخيص مصلحت پيچيده ؟ خاله ام گفت : مگر مجمع تشخيص مصلحت نسخه هم مي پيچد براي كسي ؟ اگر اين كار را مي كند يك نسخه هم براي هاشمي رفسنجاني بپيچد كه اين سرگيجه اش التيام يابد . پدرم گفت : هاشمي سرگيجه دارد يا اضطراب ؟ خانم بزرگ گفت : نسخه رفسانجاني را كه خودمان بلديم بپيچيم . داريم مي پيچيم اصلا . مشكل حادي ندارد . با يك داروي ساده يا قهوه رفع مي شود مشكل شان . برادرم گفت : فقط داروي نظافت نباشد ؟ همسرم گفت : يا قهوه قجري . پدربزرگ چيني گفت : ژو ساي سينگ . يعني يك داروي نظافت توليد كرده ايم با طعم ليمو . بگويم بفرستند برايتان ؟ گفتم : ممنوع است . كالاي قاچاق است . بگو لاي شلوار جين هاي صادراتي تان بفرستند . پدرم گفت : مگر شلوار چيني هم به بازار آمده ؟ مادرم گفت : بله . حرفي مي زنيد ها . اگر يك چيز صادر نكنند جاي تعجب دارد . همسرم گفت : البته يكي اش هم الان پاي خانم بزرگ است . فكر مي كنم كادوي والنتاين شان را پيشاپيش گرفته خانم بزرگ . برادرم گفت : يادش به خير وقتي مدرسه مي رفتيم خانم بزرگ مي آمد به مدير مدرسه مان مي گفت : با شلوار جين ما را راه ندهد مدرسه و با قيچي مي افتاد به جان پاچه شلوارمان . عمه خانم گفت : راستي درست است مي گويند روي نشيمن گاه اين شلوارهاي جين چيني بسم الله الرحمن الرحيم نوشته اند ؟ خانم بزرگ گفت : بله . البته من آن مدلي را هديه گرفته ام كه در آن موضع نوشته الله و اكبر . بلند شد چرخي بزند كه همه بتوانند پشت شلوار جين اش را ببينند . تا پشتش را كرد به ما پدربزرگ چيني نيشش باز شد و با لهجه عجيب غريبي گفت : الله و اكبر . بنده خدا نمي داند هنوز اين روزها تر و خشك را با هم مي سوزانند . ارواح سرگردان لباس شخصي آمدند دهان پدربزرگ چيني را بو كردند . خب كاري اش نمي شد كرد . گفته بود الله و اكبر . نمي شد كتمانش كرد . فعلا در حال بازجويي شدن است . مادربزرگ دارد سر توپولف موبور روس شيره مي مالد تا يك توپولف به عنوان وثيقه بگذارد . ارواح البته پيغام داده اند چيزي كه سقوط كند دم به دم قبول نمي كنند به عنوان وثيقه . صداي پدربزرگ چيني را مي شنوم كه مي گويد : ژانگ سينگ سي . يعني مي خواهيد خودم وثيقه صادر كنم به ايران ؟ يك وثيقه داريم در چين جنسش عالي ست . يك مدل ديگر . . .

۹ نظر:

سمیرا گفت...

媽 妈‪中文(繁體
嗎 吗麻 日本語
한국어 ইমার ঠার/বিষ্ণুপ্রিয়া মণিপুরী
اینهایی که نوشتم قطعا می دونی یعنی چی
چون با چین و چینی و جین و اینها کاملا در ارتباطیم
فقط مونده زبونمون چینی بشه
که داره می شه نمونش خط های اوله کامنتم
حالا معنی اون چند خط:دیوانه وار عاشق قلمتم
ان شاءا... که همیشه روان باشه،البته خیلی معنی های دیگه هم داره که بماند.

شراره گفت...

سلام به شهرام شهیدی عزیز...
از اینکه ادرس وبلاگ شما را دارم خیلی خوشحالم...
دلم برای پدر بزرگ چینی خیلی تنگ شده بود...
واقعا لذت بردم....
به امید باز شدن روزنامه ی اعتماد ملی
بدرود

ناشناس گفت...

کی اعتماد ملی میاد تو باجه؟؟

در ضمن عالیییییییییییی می نویسی.


خسته نباشی

ناشناس گفت...

بد نبود.
خوشم اومدا اما دلم می خواست بخندم که نشد.
ایب نداره

صدرا گفت...

نشیمن گاه شلوارهای جین رو خوب اومدی
از اونجا که بیشتر مواقع تو محفل شبانه حرفات بر مبنای واقعیته، جدیه این قضیه؟؟؟
خیلی مطلبت جالب بود واقعا آفرین به ذهن خلاقت
فقط فونت بلاگتو عوض کن
ممنون

سعید گفت...

فکر کنم اگه این مطلبتو تو اعتماد ملی چاپ می کردی، یه جین از همون داروهای نظافت با طعم لیمو مهمون می شدی. حالا اینجا واقعا برات موردی نداره اینقدر صریح می گی؟ ما که لذت می بریم اما نگران خودت می شیم.
عالی بود

سحر گفت...

خوب بود. دوست داشتمش

الهه گفت...

خوشحالم حالا که اعتما ملی نیست یکی هست که ازش بنویسه و تازه اونم دقیقا اون قسمتی که من هر روز میخوندم..
دلمون با شما گرمه آقای شهیدی.
به امید باز شدن اعتماد ملی.

نوشین گفت...

سلام
بسیار جالب بود.ممنون
در ضمن فکر نمی کنم اینجا ایرادی داشته باشه از این چیزا...کاری ندارن که.صفحه ی شخصیه! ولی قطعا تو روزنامه چاپ نمی شد.
پایدار باشید