۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

گل بود به سبزه نیز . . . - اعتمادملی بیستم امردادماه هشتاد و هشت


خانم‌بزرگ وقتي نخواهد چيزي را نشنود نمي‌شنود. حتي اگر سمعکش را گذاشته باشد گوشش. مثلا يک موردش ديشب. سر ماجراي اذيت کردن‌هاي دردانه مادربزرگ. وقتي خاله‌ام پسرش را درحال سيگار کشيدن ديد شروع کرد به داد و فرياد. پدرم گفت: چه بوي بدي هم دارد سيگارش. بده ببينم چه زهرماري ‌مي‌کشي؟ پاکت سيگار را از دستش گرفت و گفت: پاپيروس؟! اين سيگار روس را از کجا آوردي ديگر؟! پسرخاله با انگشت توپولف روس را که داشت دم گربه زيبايمان را مي‌کشيد و کاسه آبش را سهميه‌بندي کرده بود نشان داد و گفت: اين بود. پدر گفت: به به! چشم شما روشن مادرجان. مادربزرگ گفت: بهتان است. پدر گفت: ما با شما به جايي نمي‌رسيم. خانم‌بزرگ شما يک چيزي بگوييد. خانم‌بزرگ نشنيد يا خودش را به نشنيدن زد. پدربزرگ چيني اما با داد و فرياد گفت: سيمبا سونگ ايچي يعني جنس خوب مي‌خواهيد بياييد پيش خودم. اين آت و آشغال‌ها را نکشيد. از محصولات شانگهاي... برادرم گفت: گل بود به سبزه نيز آراسته شد. توپولف روسي با تير و کمان يک سنگ کوچک زد به پيشاني پدربزرگ چيني. او هم عصايش را پرت کرد سمت توپولف. مادرم گفت: آي گلدان يادگار مادرم شکست. پدربزرگ چيني و توپولف روس زدند زير خنده. پدرم گفت: اينطور نمي‌شود. خانم‌بزرگ شما بايد تکليف ما را با اين مهمانان ناخوانده روشن کنيد. خانم‌بزرگ انگار نشنيده باشد گفت: مي‌خواهي تلويزيون روشن کني؟ برنامه 90 دارد امشب؟ هي گفتيد فردوسي پور روي آنتن نمي‌رود. مي‌رود که. ديديد حالا؟ پدرم گفت: من چه مي‌گويم شما چه مي‌گوييد؟ خانم‌بزرگ گفت: نمي‌فهمم چه مي‌گويي. نمي‌شنوم. راستي خوب شد يادم افتاد. فردا برو براي من يک خط تلفن‌همراه اپراتور سوم ثبت نام کن. همسرم گفت: مگر قرارداد شرکت مگافون روسي بسته شده که مي‌خواهيد سيم‌کارتش را بگيريد؟ همسر برادرم گفت: آن که به قول رئيس کميته مخابرات مجلس مجوز نگرفته هنوز. مادربزرگ گفت: مجوز نمي‌خواهد. اين سوسول بازي‌ها را بايد ديگر فراموش کنيد. پدر گفت: بحث را عوض نکنيد. خانم‌بزرگ تکليف ما را با اين دردانه‌هاتان روشن کنيد. اگر نه اين پسره را که مي‌دهم مفصل کتکش بزنند و براي آن پيرمرد هم يک بليت توپولف يکسره به پکن مي‌گيرم. پدربزرگ چيني گفت: سيفتا مونگ لانگ. يعني مرا بزن اما سوار توپولف نکن. همه چيز را مي‌گويم. هرچه شما بخواهيد. مادربزرگ گفت: شما که الکي اعلام مي‌کنيد منتقد خشونت هستيد حالا تهديد به کتک زدن مي‌کنيد؟ بدهم اسمتان در روزنامه چاپ شود؟ برادرم گفت: چه جالب اگر تهديد به کتک زدن کنيم بايد اسممان در روزنامه چاپ شود اما به قول يکي از اعضاي کميته ويژه پيگيري وضعيت بازداشت‌شدگان، اعلام نام دو مامور خاطي بازداشتگاه کهريزک را نبايد با رسانه اي کردن و سر زبان انداختن نامشان افشا کرد تا حکم قطعي دادگاه صادر شود. پسرخاله‌ام گفت: کاش در مورد کساني که در روزهاي اخير دادگاهي شدند هم اينطور عمل مي‌کردند. مادربزرگ گفت: خودتان مقصريد. هرکه را گرفتند فوري رسانه‌اي‌اش کرديد که چه؟ صدايش را در نمي‌آورديد خب! توپولف با سنگ زد شيشه اتاق نشيمن را شکست. پدرم بلند شد و گفت: شما اقدام نکنيد خودم دست به... مادربزرگ گفت: مهمان است حبيب خداست. پدرم خيلي آهسته در گوش مادربزرگ گفت: کسي که کنگر خورده لنگر انداخته که... خانم‌بزرگ که تا حالا نمي‌شنيد در جواب پچ‌پچ‌شان گفت: کنگر نخورده و خورشت ريواس بوده. دست هم به او بزني هرچه ديدي از چشم خودت... گفتم‌: پدرجان ول کنيد وگرنه مي‌شويد مصداق خلبان خدابيامرز ايلوشين. مادر گفت: زبانت را گاز بگير. گفتم: منظورم خدابيامرزش نبود. آخر معاون استاندارد پرواز گفته خلبان اگر زنده بود مي‌گفت من اشتباه کردم همان‌طور که آن يکي خلبان در فرودگاه تهران اعتراف کرده من اشتباه کردم. مادرم گفت: واي نه تو را به خدا. شما بعد يک عمر زندگي نگويي اشتباه کرده اي که...

هیچ نظری موجود نیست: