۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

تاثیر سکته مغزی در ازدواج - در هفته نامه چهلچراغ یازدهم اردیبهشت ماه هشتاد و نه چاپ شد

لقب پنچرترین شاغل هفته را به همکار و دوست خوبم پوریا عالمی اعطا می کنم . مگر نه اینکه او همین بغل دست ما آسانسورچی است ؟ و مگر نه اینکه عضو سندیکای صنایع آسانسور ایران از وجود چهل هزار دستگاه آسانسور بدون استاندارد در کشور خبر داده ؟ پوریا جان تو هم با این شغلی که انتخاب کردی پنچری ات عین خود ما دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد . از ما گفتن بود







بعضی شغل هاست که برخلاف آسانسورچی گری فقط زن ها در آن پنچر می شوند . مثلا یک بازرگان پنچر بازرگانی است که زن باشد . نخیر بنده به هیچ وجه قصد ندارم با دم شیر بازی کنم . فقط توجه شما را به سخنان یک بانوی نمونه بازرگان جلب می کنم که گفته نه بار به دلیل زن بودن اجازه ورود به مجتمع فولاد مبارکه نداشته . حالا خوبی پنچری خانم ها این است که آقایان برایشان ترمز می کنند . از ماشین پیاده می شوند و در جهت کمک راهکار ارائه می کنند . به همین نیت آقایان طرحی داده اند که درصورت تصویب وزارت زنان تشکیل شود . حالا با توجه به اینکه نیت 98% آقایانی که جهت کمک به بانوان پنچر کرده نگه می دارند بر کسی پوشیده نیست ( بلا نسبت شما ) فکر می کنید امکان دارد آقایان بگذارند یک زن به عنوان وزیر وزارتخانه زنان انتخاب شود ؟ آن هم در حالیکه یک بانوی نمونه بازرگان را به فولاد مبارکه راه نمی دهند و برای آموزش رانندگی هم باید یک مرد , بانوان گرامی را همراهی کند ؟






پنچر شده برتر هفته بی شک فرمانده نیروی دریایی آمریکاست . چرا ؟ چون فرمانده بسیج اعلام کرده ناوهای هواپیمابر آمریکایی لگنی بیش نیست . بدین ترتیب فرمانده لگن بودن نه تنها مایه مباهات نیست که یک پنچری دو سوراخه تلقی می شود . راستی وقتی ناو هواپیمابر لگن باشد به نظر شما روی تولیدات خودروهای داخلی چه اسمی می توان گذاشت ؟ تا پیش از این ما به خودروهای وطنی می گفتیم لگن . از شما خوانندگان گرامی درخواست می کنم واژه های جایگزین خود را به من ای میل کنید .






پنچرکننده گمنام هفته : وقتی رییس شورای شهر تهران گفت هدفمند کردن یارانه ها شهرداری را بی خاصیت می کند یک رهگذر گمنام زیر لب گفت همسان سازی به همین می گویند ها . تازه شهرداری می شود مثل بقیه جاها . این رهگذر بی شک پنچرکننده ترین جمله هفته را بر زبان آورده !






پنچرکننده ترین خبر هفته هم لااقل برای نگارنده این بود که پزشکان اعلام کردند سن سکته در ایران به سی و دو سال رسید و با توجه به این خبر آپاراتچی شما چند سالی هم از سن سکته اش گذشته و عنقریب است که پنچر که چه عرض کنم ، لاستیکش بترکد و چهار چرخش برود هوا . اما همه اش این فکر مرا به خود واداشته که چطور می شود سن ازدواج در آقایان به سی و پنج سال رسیده اما سن سکته سی و دو سال است ؟ یعنی آدم ها اول سکته می کنند بعد فکر ازدواج می افتند ؟ یا اصلا آدم تا سکته مغزی نکند واقعا به فکر ازدواج می افتد

هیچ نظری موجود نیست: