به خدا اگر می دانستم این کلمه این قدر حساسیت زاست هرگز آن را بر زبان نمی آوردم । تقصیر من هم نبود । تقصیر پدر سارا بود که وقتی اناری را شکافت و دانه های انار را دید یاد دوران کودکی و آن شعر معروف افتاد و خواست بخواند صد دانه یاقوت این جا نشسته . . . نمی دانم چرا فیلش یاد هندوستان کرد و اشتباهی گفت : یک دانه انگور این جا نشسته . ما هم برایش دست گرفتیم . بعد که آمدم خانه و خواستم سوتی پدر سارا را برای اهالی محفل شبانه تعریف کنم خبط کردم و گفتم بابای سارا به جای صد دانه یاقوت گفته یک خوشه انگور این جا نشسته . . . که یکهو مادربزرگ برزخ شد . گفت : همین دیگر سوژه پیدا کردید برای دست انداختن ما . زهی خیال باطل . فکر می کنید با این کارها می شود اتحاد داشت ؟ وحدت کرد ؟ نه شما بگویید اینطور باشد وحدت کردنی ست ؟ لاالاالله . . . درست می گوید مادربزرگ . البته که وحدت کردنی نیست بین این همه چیز در دنیا . این همه زیبا رو در جهان آدم بیاید وحدت بکند ؟ صدای یک روح لباس شخصی خودسر هم گفت : به ویژه اینکه مشایی گفته زیبارویان اهل جدال هم نیستند . عمه خانم گفت : صلوات بفرستید . اصلا نمی دانم چرا خوشه را مسخره گرفته اید شما ؟ زشت است . برادرم گفت : خوشه را که مسخره نکرد . خوشه بندی را مسخره کرد و اهالی خوشه سوم را . شما و خانم بزرگ هم که ماشاءالله هزار ماشاءالله با این همه دارایی منقول و غیر منقول جز خوشه سه نشدید . همسرم گفت : اینطوری یعنی دو نوع شهروند داریم ؟ شهروند درجه یک که خوشه بگیر است و شهروند درجه دو که خبری از خوشه موشه برایش نیست . پدربزرگ چینی گفت : ژی خوی شی سی . یعنی چه بسا شهروند درجه سه . توپولف روس گفت : جوخکا خوشکا رامیسکا . یعنی به جای خوشه این دسته سومی ها را می گفتند جوخه بهتر نبود ؟ پدرم گفت : بیراه هم نمی گوید بچه . البته که نوعی به جوخه بستن است این کار . مادربزرگ گفت : فکر کرده اید ما هم مثل این کشورهای غربی هستیم که احمدی مقدم گفته پلیس شان با خشونت به دنبال بقای نظامات خود هستند ؟ نخیر ما اهل مهرورزی هستیم . برادرم گفت : به ویژه در کوچه ها والا در خیابان اصلی که جای مهرورزی نیست . روح لباس شخصی گفت : در خیابان های اصلی که زیبارویان را . . . مادربزرگ پرید وسط حرفش که این روح لباس شخصی هم مثل کروبی و موسوی و خاتمی و هاشمی استحاله شده . پرت و پلا می گوید . حرفهای این مترجم معلوم الحال پائولو کوئیلو را برمی گرداند به ما . همسرم گفت : البته چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است . بالاخره مادرجان عده ای کشته شده اند دیگر . خانم بزرگ گفت : به قول علی سعیدی برای بقای حکومت هفتادهزار نفر هم کشته شوند کم است . بعدش هم کجای دنیا را دیده اید که دولت اینقدر گشاده دست باشد که به مردگان هم پس از مرگ یارانه بدهد و برای دفن شدن شان یارانه بگیرند ؟ مادرم گفت : دولت یارانه مرده ها را نداده و شهرداری این کار را کرده . همسرم گفت : یعنی مردگان عزیز هم خوشه چهاری هستند ؟ مادرم گفت : حالا بگذارید هدفمند کردن یارانه ها اجرایی شود آن وقت احتمالا از مردگان هم بابت کفن و دفن شان یک چیزی می گیرند . گفتم : بستگی دارد جنازه محترم سیاسی باشد یا نه . چپ باشد یا راست . مادربزرگ آمد اعتراض کند که دخترخاله ام آمد توی اتاق و گفت : این کتاب خوشه های خشم فاکنر را خوانده اید ؟ PDF اش برای من ای میل شده . خانم بزرگ از آن لحظه خیمه زده روی رایانه ها ( ما آقای صدیقی نیستیم به یارانه بگوییم رایانه . منظورمان همان کامپیوتر است ) و می خواهد مثل فرمانده نیروی انتظامی کلیه ای میل هایمان را کنترل کند . مشکل این جاست که تا ما به ایشان حالی کنیم پسورد کامپیوتر دیگر چیزی نیست که به ایشان الهام شود پیر شده ایم و ایشان زیر بار گرفتن پسورد از ما نمی رود و می گوید پسپورت شما نجس است . فعلا ما را تهدید کرده که پاسپورت ( پسورد ) غیر مجاز داریم . رایانه را هم محکوم کرده به عدم همکاری لازم . در پچ پچ ایشان با مادربزرگ شنیدم خواستار اجرای حد شرعی هم شده برای رایانه . پدربزرگ چینی می گوید : فنگ تسه چونگ یعنی این رایانه های غربی اینطور است دیگر . سخت وصال می دهد . برادرم می گوید خانم بزرگ بی خیال شوید آن تو پر بی ناموسی ست ها . مادربزرگ تلفن کرده عاقد بیاید خطبه عقد بخواند بین مادر بزرگ و رایانه. مشکل بی ناموسی ها به این راحتی حل می شود . فقط می ماند خوشه های خشم که باید به زور کنترل شود
۲ نظر:
سلام
خيلي اتفاقي پيداتون كردم. مثل هميشه فوق العاده مي نويسيد. ياد باد آن روزگاران كه ستون شما رو تو روزنامه اعتماد ملي به هيچ قيمتي از دست نمي دادم...
راستي بدون اجازه لينكتون كردم.
پاينده باشيد.
sepas doost khoobam
lotf kardi
ارسال یک نظر