شب براي نوشيدن آب از اتاقم بيرون آمدم. کاروان شتري ديدم که از اتاق کار پدرم به اتاق پدربزرگ چيني ميرفت. از باري که پشت شترها بود سکه ميافتاد روي زمين. پدرم که روي کاناپه نشسته بود با بهت به شترها نگاه ميکرد. پرسيدم: اينجا چه خبر است؟ پدرم جوابي نداد.با داد و بيداد همه را بيدار کردم. عمه خانم تا شترها را ديد گفت: آخي چه قشنگ هستند. برادرم پرسيد: کاروان برخي آقايان است که تشريف ميبرند مسافرت؟ گفتم:اي بابا بيدارتان نکردم که کنفرانس بگذاريد. يکي به من بگويد اين همه شتر در خانه ما چه ميکند نصفه شبي؟ دسته جمعي پاورچين پاورچين (از اين کلمه خوشش ميآيد پدربزرگ اين است که شايد تحريم کنيم اين کلمه را) رفتيم پشت در اتاق خواب پدربزرگ چيني. ديديم او و خانم بزرگ نشستهاند پولها را ميشمارند. برادرم گفت: کي آمديم ترکيه؟ همسر برادرم گفت: خيالاتي شدي؟ هر پول زيادي ميبيني که دليل نميشود ترکيه باشد. تازه اينها شتر بودند نه تريلي. مادربزرگ ناگهان پشت سرمان سبز شد. (اينکه مادر برزگ سبز شده باشد يک موفقيت سياسي عظيم است البته) حقا که نوکيا اسم برازندهاي ست برايش. غير از شنود عالياش. اينکه گاهي آنتن دارد گاهي ندارد دليل خوبي ست براي اين اسم. مادربزرگ گفت: خوب سرکشي بدون مجوز به زندگي خصوصي ديگران ميکنيد هان؟ گفتم: شما هم اگر نصفه شبي شتر ميديديد توي خانه... مادربزرگ گفت: ديوانه شدهاي بهت گفتم اينقدر درس نخوان شاگرد اول بشو نيستي. گفتم: من که شاگرد اول شده بودم اما بنا به ملاحظاتي... مادرم گفت: حالا فکر بار اين شترها باشيد. مادربزرگ کفت: از شما ديگر بعيد است. شتر کجا بود؟ کو؟ گفتم بيخود لاپوشاني نکنيد. شما هم شدهايد مثل دکتر بهبهاني که با اينهمه سقوط هواپيما اعلام کرده هواپيماها ايمن است؟ برادرم گفت: يا مثل نوباوه نماينده مجلس که گفته در اتفاقات اخير کسي کشته نشده است. صداي يک روح ناشناس گفت: پرواز را به خاطر بسپار که پرنده مردني ست. مادربزرگ گفت: شايعه پراکني نکنيد دو تا سار و گنجشک زده اين همسايه ما، شما حالا ول کنش نيستيد که. گفتم: حالا حوصله بحث ندارم . عجالتا موضوع کاروان شتر را رفع و رجوع فرماييد و اينکه سکههاي باباي من تو اتاق پدربزرگ چيني چه ميکند. مادربزرگ مرا به اتاقش برد. قرار است تحت نظر او رژيم غذايي بگيرم و قول داده يک عينک ديگر هم بخرد برايم که با آن معني شتر ديدن و نديدن دستم بيايد. شتر نديدهام هرگز. درست مثل گاليله که گردي زمين تو کتش نميرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر