۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

سواد یا عدم سواد مساله این است
















اولش بگويم اگر محفل شبانه ما دير به دير برگزار مي شود علتش اين است كه اين روزها هرگونه تجمعي انگار ممنوع است . چه برگزاري راهپيمايي روز قدس سابق باشد چه برگزاري جلسه دعاي كميل . اين است كه وقتي دعا خواندن هم مثل نماز جمعه رفتن در اين كشور عقوبت داشته باشد محفل برگزار نمودن كه ديگر قس عليهذا لابد حكم مفسد في الارض خواهد داشت . حالا به هرصورت چاره اي نيست ديگر . همين كه محفل شبانه ما هنوز گاهي برگزار مي شود خدا را شاكريم چون مي توانست خيلي بدتر از اين ها باشد و ما حالا با بازجوي محترم محفلي داشته باشيم آن هم به واسطه نور بيش از حد يا ناكافي ندانيم محفل روزانه است يا شبانه . درهرصورت در آخرين محفل برگزار شده خانوادگي ما مادربزرگ گفت : ديديد حتي مولانا هم تسليم شد و وصف عاشقانه اي از احمدي نژاد ارائه كرد ؟ فقط من شعرش را پيدا نكردم اگر ديديد در اونترنت تان بدهيد من هم بخوانم . برادرم گفت : مادرجان حرف ها مي فرماييد . اين مولانا با آن مولاناي شاعر عارف تومني بيش از هفت تومان فرق دارد . آن هم نه آن تومان سابق بلكه تومان بازاري كه هر يكي اش يك ميليارد است و به عبارتي مي شود هفت ميليارد تومان . خانم بزرگ گفت : گنده گنده حرف نزن . چرا لقمه را دور سرت مي چرخاني ؟ همسرم گفت : ساده بگويم منظورش اين است كه اين مولانا آن دكتري ست كه در خارجه و بلاد فرنگ نشسته و مي گويد لنگش كن . گفتم : من نمي دانم چرا اين دكتر برنمي گردد ايران در اين سرزمين گل و بلبل زندگي كند . ور دل رييس دولت بعد از نهمش ! مادربزرگ گفت : باباطاهر عريان مگر باديه نشيني را رها كرد برود شهرنشيني كند ؟ اين دكتر مولوي هم به هكذا . عارف است . قلندر است . پدرم گفت : حالا نكند يكي از مصداق هاي همان شب دراز است و قلندر بيدار باشد . همان ها كه وقتي شيخ ما خوابيد بيدار بودند و در جابجايي صندوق ها كمك مي كردند براي ثوابش ؟ خانم بزرگ گفت : باز نبش قبر كرديد اين پرونده كذايي را ؟ كي مي خواهيد بپذيريرد كه شكست . . . صداي ناشناسي گفت : بشكن بشكنه بشكن . من نمي شكنم بشكن . يك روح لباس شخصي گفت : اين جا بشكنم يار گله داره ! صداي ناشناس گفت : يار يا يار دبستاني من ؟ مادربزرگ گفت : خاموش . و به پدرم گفت : تقصير شماست كه موضوع خواب چهار سال پيش را مطرح كرديد و بيدار كرديد اين مريض را . مادرم گفت : اصلا انگار همه خواب رفته ها بعد چهارسال بيدار مي شوند . نمونه اش هم همين آريل شارون كه بعد از 4 سال در حالت اغما بودن چشمهايش را باز كرده تلويزيون تماشا مي كند . پدرم گفت : كاش آن ها هم كه زنده اند چشمهاشان را باز مي كردند . كمي كتاب مي خواندند ببينند دنيا دست كيست ؟ مادربزرگ گفت : واه واه كتاب ؟ همين ديگر . با خطيب جمعه لجبازي مي كني وقتي مي گويد خطر كتاب ها از اشرار بدتر است ؟ گفتم : پس طرح امنيت اجتماعي بعدي و مقابله با اراذل و اوباش احتمالا طرح حمله به كتابفروشي هاي روبروي دانشگاه تهران است . خانم بزرگ گفت : و هركس كه كتاب بخواند . گفتم : نمي دانم چرا گاهي خبر بي ربطي كه مي شنوم ديگر از ذهنم بيرون نمي رود . دیروز استاد میرفخرایی تو تلویزیون می گفت مغول ها هرچه کتاب توی ایران بود را سوزاندند . اصلا ولش کن . این جا را ببین چی نوشته . آخر به ما چه كه سگي در آمريكا سواد خواندن هشت كلمه را دارد ؟

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

برهنگی فرهنگی













پدرم گفت : هاشمي رفسنجاني ازعدم اشتغال ناشنوايان انتقاد كرده । گفتم : الان كه خيلي هاشان سر كار هستند . اصلا در راس امور هستند . برادرم گفت : البته با وجود ايشان در مشاغل مهم و غير مهم آن چه به جايي نرسد فرياد است خانم بزرگ گفت : جوسازي نكند ايشان . خود اين آقا يكي از اركان ناشنوايي است . اين همه مي گويند فرزندانت فلان و بهمان انگار نه انگار . پدرم گفت : ديگر دارند خودش را مي گويند كم كم . منتها از اين جا رانده از آن جا مانده شده نمي داند كجا دخيل ببندد . مادرم گفت : اسم دخيل نياوريد كه مادربزرگ ناراحت مي شود . چون براي دخيل بستن پارچه سبز لازم است ايشان كهير مي زند . همسرم گفت : در خانه دخيل ببنديم كه ديگر عيبي ندارد ؟ مگر فرمانده نيروي انتظامي نگفته پليس كاري ندارد مردم در خفا چه مي كنند ؟ همسر برادرم گفت : يعني هركار كرديم در خفا بكنيم ؟ صداي يك روح لباس شخصي آمد : آي ي ي ي در خفا حالي مي دهد كه نگو . برادرم گفت : گهي زين به پشت و گهي پشت به زين . مي رسد نوبت ما هم كه شما را ببريم كهريزك . عمه خانم گفت : بس كنيد ديگر . مگر نگفتند طرح وحدت ملي ارائه شده ؟ مگر به اين حسين آقا اوباما مدال صلح ندادند ؟ ديگر اين حرفها را بگذاريد كنار . گفتم : اما اين سرلشگر فيروزآبادي كه رييس كل ستاد نيروهاي مسلح است گفته نمي توانيم وحدت ساختگي درست كنيم . پدرم گفت : دولت ساختگي كه شد حالا وحدت نمي شود ؟ همسرم گفت : واي كه رييس كل ستاد چه برازنده است براي ايشان . يعني رييس سه قوه ديگر ؟ ماشاالله يك تنه اندازه سه فرمانده نيرو بــُـعد دارند . پدرم گفت : اي بابا اين حرف ها را نزنيد . اينطور پيش برويم بايد يك تابلو بزنيم سر در خانه رويش بنويسيم شهريزك شعبه محفل شبانه . خانم بزرگ گفت : اين معاون فرهنگي ستاد كل نيروهاي مسلح مگر نگفت نبايد كهريزك را چماقي كرد بر سر پليس ؟ گفتم : اسم فرهنگ آورديد ياد كتاب جلال آل احمد افتادم . فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي . همه گفتند : خوب ؟ گفتم : هيچي . فقط خواستم بدانم چه كساني الان فرهنگ برهنگي دارند و چه كساني دچار برهنگي فرهنگي شده اند؟ صداي يك روح ناشناس لباس شخصي گفت : اصغري لو رفتيم .

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

دزدي كودتاي شبانه













مادرم گفت : جواد لاريجاني گفته موسوي يازده شب بيست و دوم خردادماه كودتا كرد . پدرم گفت : اين خبر را بخوان . رييس بهزيستي گفته تعداد بيماران رواني در ايران افزايش پيدا كرده . عمه خانم گفت : ماشالله همه چيز در حال افزايش است . قيمت نان . قيمت لباس . گوشت . يك صداي ناشناس گفت : و برنج ! برادرم گفت : لامصب گل گفت . خيلي باحال است كه مي گويند برنج خارجي آلوده است قيمتش مي رود بالا . گفتم : حتما راديو اكتيو داشته يا آلوده به اورانيم غني شده بوده . همسرم گفت : پس از اين پس در آشپزخانه ها كيك زرد توليد مي شود به سلامتي . مادربزرگ گفت : جنجال نكنيد . خود گوييد و خود خنديد . توپولف روس گفت : شامورسكا داماتيوف . يعني مادرجان اصل ضرب المثل البته قرائت ديگري دارد . خانم بزرگ گفت : آفرين . مادربزرگ گفت : هر قرائتي هم داشته باشد من مي دانم كه زمين و زمان اعلام كرده اند برنج هاي خارجي آلوده نبوده . عمه خانم گفت : برنج هاي خارجي درست اما برنج هاي هندي آلوده بوده . خانم بزرگ گفت : چه فرقي دارد ؟ هند خارج نيست ؟ اصلا كي گفته آلوده بوده ؟ مادرم گفت : يكي از وزيران هندي گفته . مادربزرگ گفت : شكر زيادي خورده . همسر برادرم گفت : اين شكر زيادي بالاخره معلوم شد سررشته اش به كدام آقازاده مي رسيد ؟ اين هم مثل برنج هاي هندي آلوده نباشد ؟ پدربزرگ چيني گفت : ژا جينگ سونگ . يعني مي خواهيد از چين بفرستم برايتان ؟ پدرم گفت : اي فرياد شما همان زندگي كفاش بنده خدا را به هم زدي بس كن ديگر . به شاليكار جماعت كار نداشته باش . مادربزرگ گفت : كدام كفاش ؟ مادرم گفت : يك توليد كننده كفش بود كه چند روز پيش توي دادگاه گفته چون كفش چيني وارد كشور شده ورشكست شده و زنش طلاق خواسته . پدربزرگ چيني گفت : في ژانگ سين . يعني آن زوج جواني كه به خاطر ترافيك از هم جدا شدند چه ؟ آن هم تقصير ما چيني هاست ؟ پدرم گفت : آن هم به نوعي هست با آن ماشين هاي لگن تان . آن هم نباشد اين كه ديگر تقصير شماست كه روزنامه ها نوشتند جلوي سفارت چين به ايراني ها بي احترامي مي شود ؟ برادرم گفت : همه چيزشان ايراد دارد . من مطمئنم آن دو نوجوان كاراته كاري كه در تركيه خواب ماندند و به مسابقه نرسيدند هم ساعتشان چيني بوده و خوابيده بوده . گفتم : اين خواب واقعا در تاريخ ما چه نقش تعيين كننده اي دارد . آن از اصحاب كهف . آن از خواب آسوده كوروش و اين از اين ها . صداي ناشناسي گفت : آن هم از خواب معروف شيخ اصلاحات كه همه چيز كون فيكون شد . يكي ديگر گفت : چي چي شد كودتا شد ؟ مادربزرگ گفت : كودتا را كه مهندس موسوي كرد با همراهي همين شيخ تان و آن سيدتان . گفتم : اي داد : پس كودتاي ما را دزديدن دارن باهاش پز مي دن !

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

مدال طلای نوبل

















مادربزرگ توی پوستش نمی گنجید . پدربزرگ چینی اما دمغ بود . برادرم گفت : چه شده مادرجان ؟ خانم بزرگ گفت : شیخ اوباما مدال طلا گرفت . پدرم گفت : ای بابا صدبار گفتم طلا نه و نوبل . همسرم گفت : آن وقت که شیرین عبادی گرفته بود این جایزه را خاتمی گفت جایزه مهمی نیست حالا چه می گوید ؟ مادربزرگ گفت : این سید شما از اولش هم حرف راست نمی زد. . برادرم گفت : البته که راست حرف زدن خوب نیست . اصلا هیچ چیزی راستش . . . پسرخاله ام گفت : به قول اسدالله میرزا مومنت مومنت . ناقلا راست شدن بعضی وقت ها حالی دارد البته . خانم بزرگ گفت : همان دیگر به کوچه علی چپ زدن برایتان ارزش است . پدرم گفت : حرف را عوض نکنید . شما چرا خوشحالید از جایزه بردن اوباما ؟ پدربزرگ چینی لبهاش را گزید . توپولف روس هم کز کرده بود کنج خانه . خانم بزرگ گفت : به خاطر صلح . چون دیگر جنگ نمی شود . پدرم گفت : چه حرف ها . حتما کاسه ای زیر نیم کاسه است . مادربزرگ گفت : کاسه ماسه ندارد دیگر . وقتی این آقا جایزه صلح ورزی ( با مهرورزی اشتباه نشود که سندش به نام خورده ؟ ) بگیرد که دیگر نمی تواند لشگرکشی کند جایی . همسرم پرسید : خوب ؟ پدربزرگ چینی گفت : ژی مینگ ساتجا یعنی ای بابا معنی اش این است که حمله منتفی ست دیگر . پدرم گفت : درست می گوید خوب یعنی کسی که جایزه صلح برده که نمی تواند دستور حمله صادر کند . صدای ناشناسی گفت : اوه شــِت . مادربزرگ گفت : دیدید حالا خیالاتی شده بودید که سبز بودنتان نتیجه می دهد ؟ گفتم : نتیجه که می دهد . جوجه را آخر پاییز می شمارند . از اولش هم قرار بود روی پای خودمان بایستیم . پدربزرگ چینی گفت : وووو فی مانگ . یعنی جوجه ای می خواهید بیاورم از چین که قبل از آخر پاییز هم بشود شمردش ؟ زودبازده ؟ مادرم گفت : نه بابا . حتما به سرنوشت بنگاه های زودبازده دچار خواهد شد آن هم . و از پدربزرگ چینی پرسید تو چرا دمغ بودی حالا ؟ پدربزرگ چینی گفت : موی ژا سی . یعنی وقتی روابط حسنه شود با یانکی ها من چه کار کنم ؟ گفتم : تو نگران تجارتت نباش . راه زیاد است . مثل این هموطنت که پرده بکارت مصنوعی صادر می کرده به مصر . صدای یک روح لباس شخصی گفت : آخ . نمی شود یکی بدهی به ما ؟ برادرم گفت : نچ . تو پرده عصمتت پاره شده که فعلا توسط برادران غیور چینی مصنوعی اش ساخته نشده . صدای روح گفت : پس چاره اش چیست ؟ پدرم بی اختیار گفت : مرگ . و همه ما با شنیدن کلمه مرگ یکصدا داد زدیم روسیه .

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

دنیای مجازی
























همین طور که توی ترافیک مانده بودیم اخبار رادیو به نقل از یکی از کارشناسان ترافیک گفت : با اجرای طرح یکطرفه کردن خیابان ولی عصر حجم ترافیک یازده درصد کاهش یافته . برادرم گفت : نمی دانم این ها عمه ندارند یا دلشان برای عمه شان نمی سوزد . دخترخاله ام که روی صندلی جلو نشسته بود گفت : امان از این آمارها و نمودارها . توی دانشگاه ما استادی هست که امتحانش را خیلی سخت می گیرد . بعد که همه دانشجوها آن واحد را افتادند تازه نمره ها را می برد روی نمودار که چند نفری درس را پاس کرده باشند . این آقایان هم نمودار آمارها و نمودارهاشان از آن نمودارهاست انگار . مادرم که پشت شاگرد نشسته بود گفت : عوضش همه چیزشان دیجیتالی ماهواره ای شده . خودم شنیدم می خواهند شبکه ردیابی ماهواره ای را در اتوبوسرانی کرج اجرا کنند . راننده درحالیکه باقی پول مرا پس می داد گفت : با این امواج پارازیت که تازگی برای از کار انداختن ماهواره ها ارسال می شود واقعا ردیابی هم می شویم ما . مادرم گفت : برای ماهواره ها پارازیت شکن نیامده ؟ مثل فیلتر شکن سایت ها ؟ دختر خاله ام گفت : هنوز که چنین تکنولوژی ای نیامده . برادرم گفت : شما هم شنیده اید ده درصد کاربران اینترنت در ایران معتاد فضاهای مجازی شده اند ؟ . . . آقا ما همین بغل پیاده می شويم . گفتم : پس بیخود نیست اعلام کرده اند طرح جمع آوری معتادان در تهران تشدید می شود . مادرم در حالیکه از تاکسی پیاده می شد گفت : یعنی از این به بعد به جای فبلتر کردن سایت ها نویسندگان سایت ها فیلتر می شوند ؟

۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

فوتبال سیاسی


















پدرم گفت : این مسابقه هم مساوی تمام شد . گفتم : هنوز پیگیر فوتبال قرمز و آبی هستید ؟ ول کنید دیگر . من که حاضر نیستم طرفدار یک تیم . . . مادربزرگ تشر زد : کسی هم از شما نظر نپرسید . پدرم پرسید : قطبی هم آمده بود استادیوم ؟ پسرخاله ام گفت : کارگر تیم ملی را می گویید ؟ عمه خانم پرسید : چرا کارگر ؟ گفتم : خود امپراتور پنبه گفته هم رهبر هم کارگر هم سرباز تیم ملی ام . برادرم گفت : نمی شود حالا این سرباز مفقودالاثر شود ؟ مادرم گفت : این امپراتور پنبه تان همان نیست که در یک مصاحبه گفته بود بازیکنان بروند به" لانه سگ "؟ و می گفتند شعار نژادپرستانه داده ؟ همسرم گفت : وقتی علی کردان کارمندانش را سگ خطاب کند می خواهی مربی تیم ملی شان مودب باشد ؟ همسر برادرم گفت : این مربی هم مثل شاعران درباری اسمش از تاریخ این کشور حذف خواهد شد . برادرم گفت : این که چیزی نیست رییس گروه تاریخ وزارت آموزش و پرورش گفته نام و دوره های حکومت پادشاهان از کتاب های درسی تاریخ حذف می شود . پدربزرگ چینی گفت : سیت مانگ جی . یعنی غصه نخورید . اسم پادشاهان چینی را صادر می کنیم توی کتاب های تاریخ تان . اصلا کتاب هاتان را هم چاپ و صادر می کنیم خودمان . گفتم : حالا اسم پادشاهان را حذف نکنند وقتی خود تاریخ نتوانسته حذفشان کند . این ها که تخصص جعل دارند بیایند اسم شاهان را عوض کنند . مثلا اسم کوروش بزرگ را بگذارند حجت الاسلام میرزا کورش هخامنشی گلپایگانی . یا انوشیروان عادل را صدا کنند انوشیروان حداد عادل . پدرم گفت : عادل فقط فردوسی پور . نه این آقا که گفته مردن سه نفر در کهریزک مساله اصلی نیست . برادرم گفت : راست گفته خوب مساله اصلی این است که چند نفر کشته شده اند ؟تکلیف گزارش هیات تحقیق و تفحص مجلس چه شد ؟ موضوع تجاوزها به کجا انجامید ؟ صدای ناشناسی گفت : رای ما را هم . . . خانم بزرگ گفت : بس کنید دیگر . نشنیدید علی لاریجانی گفته فصل بازیگوشی سیاسی نیست ؟ گفتم : کاش لاریجانی فکر می کرد عالم سیاست عینهو الاکلنگ است . بالا می برد . پایین می کشد . برادرم گفت : فقط باید مواظب بود وقتی پایین می کشد آن جا نباشی . حالا این پایین کشیدن چه تاریخی باشد دیگر با خداست . عمه خانم گفت : حالا جدا چه تاریخی است ؟ هفدهم مارس بود امروز نه ؟ گفتم : نخیر دوم اکتبر بود . عمه خانم گفت : پس این ها که لباس سبز پوشیده بودند برای برگزاری مراسم جشن روز سن پاتریک نیامده بودند توی خیابان ؟ گفتم : نه . این جماعت انبوه از استادیوم برگشته بودند . پدرم گفت : یک شعاری هم انگار می دادند برای پژمان منتظری . گفتم : حتما می گفته اند " فوتبالیست واقعی منتظری صانعی " مادرم گفت : باید می گفتند هاشمی هاشمی که الحق استاد پاسکاری ست . صدای یک روح لباس شخصی گفت : پاسکاری نه و بندبازی . بالاخره یک مورد در این خانه پیدا شد که ما با طرف مادربزرگ و خانم بزرگ اختلاف نظر نداشته باشیم . عدم رضایت از هاشمی رفسنجانی . اتحاد به همین می گویند . دست شما درد نکند آقای هاشمی